Log in
Search
Latest topics
» گفت و گوی آزادby ehsan.kay 16/4/2024, 2:35 am
» SE*X AND LOVE2014 آلبوم
by musical123 19/9/2019, 4:11 pm
» دلنوشته
by ehsan.kay 13/7/2015, 3:16 pm
» معرفی آهنگ
by Taraneh 13/6/2015, 12:57 am
» فوتبالي ها
by zizi 4/6/2015, 9:44 am
» الآن داری چی گوش میکنی؟؟؟
by zizi 4/6/2015, 9:43 am
» چطوری امروز ؟؟ !!
by zizi 18/4/2015, 7:01 pm
» *تبریک تولد*
by zizi 13/4/2015, 6:30 pm
» ▶▷▶(Driving You Home)متن و ترجمه ی تک آهنگها◀◁◀
by ehsan.kay 9/4/2015, 11:11 pm
» متن آهنگهای دیگر
by ehsan.kay 12/3/2015, 1:50 pm
» Noche Y De Dia نقد و تحلیل موزیک ویدئو
by SABA 9/3/2015, 6:24 pm
» S*x+Loveمتن و ترجمه ی آهنگهای آلبوم
by NaZaN!N 25/2/2015, 9:02 pm
» عکس های انریکه در مراسم و جشنواره های موسیقی
by SABA 24/2/2015, 9:32 pm
» نقد موزیک ویدیو Bailando
by SABA 19/2/2015, 11:27 pm
» ░▒▓CƎlEb MagaZinƎ▓▒░
by Ehsan Sahib 11/2/2015, 4:41 pm
Most active topic starters
ehsan.kay | ||||
Aisan | ||||
Ehsan Sahib | ||||
Bahare | ||||
MOH3N | ||||
mahgol | ||||
pokohantes | ||||
paniz | ||||
mahsa | ||||
mahboobeh |
دلنوشته
+27
Mona!
NaZaN!N
raha8
B3-8
Narges
khayyam
yasi
Henrique
4133
Maria
Erfan RS
Nilufar
MOH3N
mahsa
mahboobeh
hamidjj
sainaii
Ehsan Sahib
ghazaleh
Aisan
Taraneh
MarYam
Bahare
afsaneh
mahgol
paniz
ehsan.kay
31 posters
Page 4 of 40
Page 4 of 40 • 1, 2, 3, 4, 5 ... 22 ... 40
Re: دلنوشته
پا به پای من میاد، هرجا قدم
برمیدارم ، تو خیلی از روزهام تکرار میشن تو دقیقه هام ، محکم میگیرتم تو
آغوشش و نمیذاره جم بخورم ، صب با من بیدار میشه و شب با من میخوابه ، حتی
عصر ها وقتی دراز کشیدم و پرسه میزنم تو دنیای کتابهام اونم با من میاد ،
وقتی رنگ میزنم رنگا رو اون انتخاب میکنه ، وقتی ساز میزنم نت ها رو اون
انتخاب میکنه ، گاهی برای خوندن یه کتاب مجبورم میکنه چن بار برم و بیام تا
چیزیو که دلش میخواد بخونم ، آهنگی رو که میخواد گوش بدم حتی ،
محکم میگیرتم تو آغوشش و نمیذاره جم بخورم
خواسته هاش آرامش رو ازم میگیرن بیشتر اوقات ، متنفر
نیستم ازش ، گاهی عاشقانه نگاهش میکنم میذارم تو حوالی همه ی روزهام بپلکه ،
میذارم جاشو خودش پیدا کنه ، کم پیش اومده نباشه اما روزهایی که هست دستشو
میبره توی گلومو راه تنفسم رو میبنده یا انگشتشو فرو میکنه تو چشمم و
میسوزوندش ، وقتایی هم که گوشه دلم چمباتمه میزنه جای زیادی رو اشغال میکنه
و میشه گفت پرتم میکنه تو دنیای دور از واقعیت
قدرت زیادی داره این لعنتی "دلتنگی"
Re: دلنوشته
نسیـــم ، دانــه از دوش مـورچــه انـداختــــ . . . . .
مورچـه دانـه را دوبـاره بر دوشـش گرفــت و رو به خــدا گفــت:
...... گــاهــی یــادم مـــی رود کــه ، هستی. . . !!!
کـاش بیـشتـــر نسیــ-م بــوزد . . . . .
مورچـه دانـه را دوبـاره بر دوشـش گرفــت و رو به خــدا گفــت:
...... گــاهــی یــادم مـــی رود کــه ، هستی. . . !!!
کـاش بیـشتـــر نسیــ-م بــوزد . . . . .
mahgol- انریکه گوش میده
- پست ها : 1094
تاریخ عضویت : 2012-03-31
Re: دلنوشته
کاش جایگاهی مانند عیسی در درگاه تو داشتم
تا بدترین آدمها و بهترین آدمها رو
به خواست تو شفا می دادم
تا با محبت کردن
انسانها را به بندگی تو می کشاندم
کاش اینقدر لیاقت می داشتم.
تا بدترین آدمها و بهترین آدمها رو
به خواست تو شفا می دادم
تا با محبت کردن
انسانها را به بندگی تو می کشاندم
کاش اینقدر لیاقت می داشتم.
Re: دلنوشته
یادمــان بـاشــد :
وقتـــی کـسـی را بـه خـودمـان وابـســتـه کــردیـمــــــ ،
در بـرابـرش مســئولیــــمــــــ ...
در بـرابـر اشـکــــــ هایــش ،
شـکـســتن غــرورش ،
لـحــظه هـای شـکـســتنــش در تنـــهایـی و لـحــظه هـای بـی قــراریـش ... .
و اگـر یـادمــان بــرود ،
در جـایـی دیـــگر ســرنوشــت یـادمـان خــواهـد آورد ،
و ایـن بـار مــا خـود فــــرامـــــــــــوش خـواهیــمــــــ شــد ...
وقتـــی کـسـی را بـه خـودمـان وابـســتـه کــردیـمــــــ ،
در بـرابـرش مســئولیــــمــــــ ...
در بـرابـر اشـکــــــ هایــش ،
شـکـســتن غــرورش ،
لـحــظه هـای شـکـســتنــش در تنـــهایـی و لـحــظه هـای بـی قــراریـش ... .
و اگـر یـادمــان بــرود ،
در جـایـی دیـــگر ســرنوشــت یـادمـان خــواهـد آورد ،
و ایـن بـار مــا خـود فــــرامـــــــــــوش خـواهیــمــــــ شــد ...
Re: دلنوشته
به داشته هایم می اندیشم ...
میشمارمشان
تک به تک
دلم خوش نمیشود..
چه فایده وقتی تو در بینشان نیستی
دارمت ..
اما اینجا نیستی
و چه سخت است
داشتنی که خالی باشد از وجودت
از تو ...
میشمارمشان
تک به تک
دلم خوش نمیشود..
چه فایده وقتی تو در بینشان نیستی
دارمت ..
اما اینجا نیستی
و چه سخت است
داشتنی که خالی باشد از وجودت
از تو ...
Re: دلنوشته
حكايت من
حکایت کسی که عاشق دریا بود اما قایق نداشت
دلباخته سفر بود اما همسفر نداشت
حکایت کسی که زجر کشید اما ضجه نزد
زخم داشت اما ننالید
گریه کرد اما اشک نریخت
حکایت من حکایت کسی که پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه
صداها را بشنود...
حکایت کسی که زجر کشید اما ضجه نزد
زخم داشت اما ننالید
گریه کرد اما اشک نریخت
حکایت من حکایت کسی که پر از فریاد بود اما سکوت کرد تا همه
صداها را بشنود...
Re: دلنوشته
ای که می پرسی نشان عشق چیست! عشق چیزی جز ظهور مهر نیست
عشق یعنی مهر بی چون و چرا ؛ عشق یعنی کوشش بی ادعا
عشق یعنی مهر بی اما اگر ؛ عشق یعنی رفتن با پای سر
عشق یعنی دل تپیدن بهردوست ؛ عشق یعنی جان من قربان اوست
عشق یعنی خواندن از چشمان او ؛ حرفهای دل بدون گفتگو
عشق یعنی عاشق بی زحمتی ؛ عشق یعنی بوسه بی شهوتی
عشق ، یار مهربان زندگی ؛ بادبان و نردبان زندگی
عشق یعنی مهر بی چون و چرا ؛ عشق یعنی کوشش بی ادعا
عشق یعنی مهر بی اما اگر ؛ عشق یعنی رفتن با پای سر
عشق یعنی دل تپیدن بهردوست ؛ عشق یعنی جان من قربان اوست
عشق یعنی خواندن از چشمان او ؛ حرفهای دل بدون گفتگو
عشق یعنی عاشق بی زحمتی ؛ عشق یعنی بوسه بی شهوتی
عشق ، یار مهربان زندگی ؛ بادبان و نردبان زندگی
Re: دلنوشته
اين يه داستان واقعيه
پسر : ضعیفه! دلمون برات تنگ شده بود...اومدیم زیارتت کنیم!
دختر : تو باز دوباره گفتی ضعیفه؟؟؟
پسر : خوب... «منزل» بگم چطوره !؟
دختر : واااای... از دست تو!!!
پ: باشه... باشه...ببخشید «ویکتوریا» خوبه ؟
... د: اه... اصلا باهات قهرم.
پ: باشه بابا... تو «عزیز منی»، خوب شد؟... آَشتی؟
د: آشتی، راستی... گفتی دلت چی شده بود؟
پ: دلم ...!؟ آها یه کم می پیچه...! از دیشب تا حالا .
د: ... واقعا که...!!!
پ: خوب چیه... نمیگم... مریضم اصلا... خوبه!؟
د: لوووووووس...
پ: ای بابا... ضعیفه! این نوبه اگه قهر کنی، دیگه نازکش نداری ها !
د: بازم گفتی این کلمه رو...!؟؟؟
پ: خوب تقصیر خودته...! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت می کنم... هی نقطه ضعف میدی دست من!
د: من از دست تو چی کار کنم...
پ: شکر خدا...! ، دلم هم پیچ میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بود...؛ لیلی قرن بیست و یکم من!!!
د: چه دل قشنگی داری تو... چقدر به سادگی دلت حسودیم می شه.
پ: صفای وجودت خانوم .
د: می دونی! دلم تنگه... برای پیاده روی هامون... برای سرک کشیدن توی مغازه های کتاب فروشی و ورق زدن کتابها... برای بوی کاغذ نو... برای شونهبه شونه ات راه رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه... آخه هیچ زنی، که مردی مثل مرد من نداره!
پ: می دونم... میدونم... دل منم تنگه... برای دیدن آسمون تو چشمای تو، برای بستنیهای شاتوتی که با هم می خوردیم... برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم و من مردش بودم...!
د: یادته همیشه به من میگفتی «خاتون»؟
پ: آره... یادمه، آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!
د: آخ چه روزهایی بودن... ، چقدر دلم هوای دستای مردونه ات رو کرده... وقتی توی دستام گره می خوردن... مجنون من.
پ: ...
د: چت شد؟ چرا چیزی نمی گی ؟
پ: ......
د: نگاه کن ببینم...! منو نگاه کن...
پ: .........
د: الهی من بمیرم...، چشمات چرا نمناک شده... فدای تو بشم...
پ: خدا ن... (گریه)
د: چرا گریه می کنی...؟؟؟
پ: چرا نکنم...؟! ها!!!؟
د: گریه نکن... من دوست ندارم مرد من گریه کنه... جلوی این همه آدم... بخند دیگه...، بخند... زود باش بخند.
پ: وقتی دستاتو کم دارم چه جوری بخندم... کی اشکاموکنار بزنه که گریه نکنم ؟
د: بخند... وگرنه منم گریه می کنما .
پ: باشه... باشه... تسلیم. گریه نمی کنم... ولی نمیتونم بخندم .
د: آفرین ، حالا بگو برام کادوی ولنتاین چی خریدی؟
پ : تو که می دونی... من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد... ولی امسال برات کادوی خوب آوردم.
د:چی...؟ زود باش بگو دیگه... آب از لب و لوچه ام آویزون شد.
پ: ...
د: باز دوباره ساکت شدی...!؟؟؟
پ: برات... کادددووو...(هق هق گریه)... برایت یک دسته گل رُز!،
یک شیشه گلاب!
و یک بغض طولانی آوردم...!
تک عروس گورستان!
پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره...!
اینجا کنار خانه ی ابدیتت می نشینم و فاتحه می خوانم.
نه... اشک و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه... و مرور خاطرات نه چنداندور...
امان... خاتون من!!!تو خیلی وقته که...
آرام بخواب بانوی کوچ کرده ی من....
دیگر نگران قرصهای نخورده ام... لباس اتو نکشیده ام و صورت پف کرده از بیخوابیم نباش...!
نگران خیره شدن مردم به اشکهای من هم نباش...!
بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم
پسر : ضعیفه! دلمون برات تنگ شده بود...اومدیم زیارتت کنیم!
دختر : تو باز دوباره گفتی ضعیفه؟؟؟
پسر : خوب... «منزل» بگم چطوره !؟
دختر : واااای... از دست تو!!!
پ: باشه... باشه...ببخشید «ویکتوریا» خوبه ؟
... د: اه... اصلا باهات قهرم.
پ: باشه بابا... تو «عزیز منی»، خوب شد؟... آَشتی؟
د: آشتی، راستی... گفتی دلت چی شده بود؟
پ: دلم ...!؟ آها یه کم می پیچه...! از دیشب تا حالا .
د: ... واقعا که...!!!
پ: خوب چیه... نمیگم... مریضم اصلا... خوبه!؟
د: لوووووووس...
پ: ای بابا... ضعیفه! این نوبه اگه قهر کنی، دیگه نازکش نداری ها !
د: بازم گفتی این کلمه رو...!؟؟؟
پ: خوب تقصیر خودته...! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت می کنم... هی نقطه ضعف میدی دست من!
د: من از دست تو چی کار کنم...
پ: شکر خدا...! ، دلم هم پیچ میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بود...؛ لیلی قرن بیست و یکم من!!!
د: چه دل قشنگی داری تو... چقدر به سادگی دلت حسودیم می شه.
پ: صفای وجودت خانوم .
د: می دونی! دلم تنگه... برای پیاده روی هامون... برای سرک کشیدن توی مغازه های کتاب فروشی و ورق زدن کتابها... برای بوی کاغذ نو... برای شونهبه شونه ات راه رفتن و دیدن نگاه حسرت بار بقیه... آخه هیچ زنی، که مردی مثل مرد من نداره!
پ: می دونم... میدونم... دل منم تنگه... برای دیدن آسمون تو چشمای تو، برای بستنیهای شاتوتی که با هم می خوردیم... برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم و من مردش بودم...!
د: یادته همیشه به من میگفتی «خاتون»؟
پ: آره... یادمه، آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!
د: آخ چه روزهایی بودن... ، چقدر دلم هوای دستای مردونه ات رو کرده... وقتی توی دستام گره می خوردن... مجنون من.
پ: ...
د: چت شد؟ چرا چیزی نمی گی ؟
پ: ......
د: نگاه کن ببینم...! منو نگاه کن...
پ: .........
د: الهی من بمیرم...، چشمات چرا نمناک شده... فدای تو بشم...
پ: خدا ن... (گریه)
د: چرا گریه می کنی...؟؟؟
پ: چرا نکنم...؟! ها!!!؟
د: گریه نکن... من دوست ندارم مرد من گریه کنه... جلوی این همه آدم... بخند دیگه...، بخند... زود باش بخند.
پ: وقتی دستاتو کم دارم چه جوری بخندم... کی اشکاموکنار بزنه که گریه نکنم ؟
د: بخند... وگرنه منم گریه می کنما .
پ: باشه... باشه... تسلیم. گریه نمی کنم... ولی نمیتونم بخندم .
د: آفرین ، حالا بگو برام کادوی ولنتاین چی خریدی؟
پ : تو که می دونی... من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد... ولی امسال برات کادوی خوب آوردم.
د:چی...؟ زود باش بگو دیگه... آب از لب و لوچه ام آویزون شد.
پ: ...
د: باز دوباره ساکت شدی...!؟؟؟
پ: برات... کادددووو...(هق هق گریه)... برایت یک دسته گل رُز!،
یک شیشه گلاب!
و یک بغض طولانی آوردم...!
تک عروس گورستان!
پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره...!
اینجا کنار خانه ی ابدیتت می نشینم و فاتحه می خوانم.
نه... اشک و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه... و مرور خاطرات نه چنداندور...
امان... خاتون من!!!تو خیلی وقته که...
آرام بخواب بانوی کوچ کرده ی من....
دیگر نگران قرصهای نخورده ام... لباس اتو نکشیده ام و صورت پف کرده از بیخوابیم نباش...!
نگران خیره شدن مردم به اشکهای من هم نباش...!
بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم
Re: دلنوشته
تــــوی این دنیـــا هر کسی داره یه چیزی میکشه.
یکی "درد" می کشه ؛
یکی "زجر" می کشه؛
یکی" نقاشی" می کشه ؛
یکی" سیگار "می کشه؛
یکی "داد" می کشه؛
یکی" سوت "می کشه ؛
یکی" ناز" می کشه ؛
یکی" تریاک" می کشه ؛
خلاصه میون اینهمه کشیدنـــــــــــی
مــ ـ ـ ــن
فقط می خوام
ღ♥ღ نفس ღ♥ღ
بکشم...
یکی "درد" می کشه ؛
یکی "زجر" می کشه؛
یکی" نقاشی" می کشه ؛
یکی" سیگار "می کشه؛
یکی "داد" می کشه؛
یکی" سوت "می کشه ؛
یکی" ناز" می کشه ؛
یکی" تریاک" می کشه ؛
خلاصه میون اینهمه کشیدنـــــــــــی
مــ ـ ـ ــن
فقط می خوام
ღ♥ღ نفس ღ♥ღ
بکشم...
Re: دلنوشته
از خدا پرسیدم: خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟
خدا جواب داد :گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر،با اعتماد زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو .
ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز . شک هایت را باور نکن وهیچگاه به باورهایت شک نکن .
زندگی شگفت انگیز است فقط اگر بدانید که چطور زندگی کنید مهم این نیست که قشنگ باشی ، قشنگ این است که مهم باشی!
حتی برای یک نفر مهم نیست شیر باشی یا آهو مهم این است با تمام توان شروع به دویدن کنی کوچک باش و عاشق... که عشق می داند آئین بزرگ کردنت را بگذارعشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو باکسی
· موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن فرقى نمی کند گودال آب کوچکی باشی یا دریای بیکران...
زلال که باشی، آسمان در توست.
mahgol- انریکه گوش میده
- پست ها : 1094
تاریخ عضویت : 2012-03-31
Re: دلنوشته
میدونستی برای داشتنت دلی و به ذدریا زدم که از آب واهمه داشت؟؟؟
hamidjj- عزیز دل مدیر
- پست ها : 352
تاریخ تولد : 1995-03-29
تاریخ عضویت : 2012-05-18
سن : 29
مکان : shahin shahr
Re: دلنوشته
خــــــــودت هميشه گفتي بــــــــعد از هــــــــر سختي يه راحتيه
فقط وقتي اين ســــــــختي ها تموم شــــــــد
تــــــــوهــــــــم رو حرفت واسـتــــــــــــــــا .....
خــــــــــــــــــــــــدا
فقط وقتي اين ســــــــختي ها تموم شــــــــد
تــــــــوهــــــــم رو حرفت واسـتــــــــــــــــا .....
خــــــــــــــــــــــــدا
hamidjj- عزیز دل مدیر
- پست ها : 352
تاریخ تولد : 1995-03-29
تاریخ عضویت : 2012-05-18
سن : 29
مکان : shahin shahr
Re: دلنوشته
ديدن اينكه يه مرد جلو روت گريه ميكنه خيلي درد آوره
اما دردآورتر اينه كه ندوني چطور آرومش كني!
به سلامتي تموم مردايي كه درد دلشون رو خودشون ميدونن و خداشون...!
اما دردآورتر اينه كه ندوني چطور آرومش كني!
به سلامتي تموم مردايي كه درد دلشون رو خودشون ميدونن و خداشون...!
hamidjj- عزیز دل مدیر
- پست ها : 352
تاریخ تولد : 1995-03-29
تاریخ عضویت : 2012-05-18
سن : 29
مکان : shahin shahr
Re: دلنوشته
کودکى انديشيد که خداچه ميخورد
چه می پوشد و كجا خانه دارد؟
ندا آمد: غصه بندگانش را ميخورد،
گناهان بندگانش رامي پوشد
ودر دل شكسته ای خانه دارد
mahgol- انریکه گوش میده
- پست ها : 1094
تاریخ عضویت : 2012-03-31
Re: دلنوشته
از خداوند پرسید : اگر سرنوشتمان را از قبل نوشته ای,پس آرزو کردن چه فایده ای دارد؟
پروردگار پاسخ داد : شاید نوشته باشم هر چه آرزو کرد
پروردگار پاسخ داد : شاید نوشته باشم هر چه آرزو کرد
Taraneh- انریکه گوش میده
- پست ها : 1290
تاریخ تولد : 1995-12-13
تاریخ عضویت : 2012-05-30
سن : 28
مکان : Tehran
Re: دلنوشته
بازباران... با ترانه...باگهرهای فراوان...میخورد بر بام خانه
خانه ات کو!؟
آن دل دیوانه ات کو!؟
روزهای کودکی کو!؟
فصل خوب سادگی کو!؟
یادت آید روز باران؟...گردش یک روز دیرین؟
پس کجارفت خاطرات خوب و رنگین....در پس آن کوی بن بست
در دل تو آرزو هست؟
کودک خوشحال دیروز...غرق در غم های امروز...یاد باران رفته از یاد ...آرزوها رفته بر باد
خانه ات کو!؟
آن دل دیوانه ات کو!؟
روزهای کودکی کو!؟
فصل خوب سادگی کو!؟
یادت آید روز باران؟...گردش یک روز دیرین؟
پس کجارفت خاطرات خوب و رنگین....در پس آن کوی بن بست
در دل تو آرزو هست؟
کودک خوشحال دیروز...غرق در غم های امروز...یاد باران رفته از یاد ...آرزوها رفته بر باد
afsaneh- انریکه فن ارشد
- پست ها : 766
تاریخ تولد : 1992-09-12
تاریخ عضویت : 2012-03-26
سن : 31
مکان : In the arms of a black hole..!
Re: دلنوشته
ديدی غزلی سرود؟
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زير باران پوسيد
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود
عاشق شده بود.
انگار خودش نبود
عاشق شده بود.
افتاد.شکست . زير باران پوسيد
آدم که نکشته بود .
عاشق شده بود
Page 4 of 40 • 1, 2, 3, 4, 5 ... 22 ... 40
Page 4 of 40
Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum