Log in
Search
Latest topics
» گفت و گوی آزادby ehsan.kay 16/4/2024, 2:35 am
» SE*X AND LOVE2014 آلبوم
by musical123 19/9/2019, 4:11 pm
» دلنوشته
by ehsan.kay 13/7/2015, 3:16 pm
» معرفی آهنگ
by Taraneh 13/6/2015, 12:57 am
» فوتبالي ها
by zizi 4/6/2015, 9:44 am
» الآن داری چی گوش میکنی؟؟؟
by zizi 4/6/2015, 9:43 am
» چطوری امروز ؟؟ !!
by zizi 18/4/2015, 7:01 pm
» *تبریک تولد*
by zizi 13/4/2015, 6:30 pm
» ▶▷▶(Driving You Home)متن و ترجمه ی تک آهنگها◀◁◀
by ehsan.kay 9/4/2015, 11:11 pm
» متن آهنگهای دیگر
by ehsan.kay 12/3/2015, 1:50 pm
» Noche Y De Dia نقد و تحلیل موزیک ویدئو
by SABA 9/3/2015, 6:24 pm
» S*x+Loveمتن و ترجمه ی آهنگهای آلبوم
by NaZaN!N 25/2/2015, 9:02 pm
» عکس های انریکه در مراسم و جشنواره های موسیقی
by SABA 24/2/2015, 9:32 pm
» نقد موزیک ویدیو Bailando
by SABA 19/2/2015, 11:27 pm
» ░▒▓CƎlEb MagaZinƎ▓▒░
by Ehsan Sahib 11/2/2015, 4:41 pm
Most active topic starters
ehsan.kay | ||||
Aisan | ||||
Ehsan Sahib | ||||
Bahare | ||||
MOH3N | ||||
mahgol | ||||
paniz | ||||
pokohantes | ||||
mahsa | ||||
mahboobeh |
اشعار و جملات قصار
+13
sainaii
afsaneh
paniz
Ehsan Sahib
Maria
hamidjj
MarYam
mahboobeh
Bahare
ghazaleh
mahgol
Raha
ehsan.kay
17 posters
Page 4 of 8
Page 4 of 8 • 1, 2, 3, 4, 5, 6, 7, 8
Re: اشعار و جملات قصار
يازي به انتقام نيست.....
فقط منتظر بمان..
آن ها که آزارت مي دهند، سرانجام به خود آسيب مي زنند.
و اگر بخت مدد کند،
خداوند اجازه مي دهد... تماشاگرشان باشي
فقط منتظر بمان..
آن ها که آزارت مي دهند، سرانجام به خود آسيب مي زنند.
و اگر بخت مدد کند،
خداوند اجازه مي دهد... تماشاگرشان باشي
Re: اشعار و جملات قصار
هيچ وقت
هيچ وقت نقاش خوبي نخواهم شد
امشب دلي كشيدم
شبيه نيمه سيبي
كه به خاطر لرزش دستانم
در زير آواري از رنگ ها
ناپديد ماند
پناهی
هيچ وقت نقاش خوبي نخواهم شد
امشب دلي كشيدم
شبيه نيمه سيبي
كه به خاطر لرزش دستانم
در زير آواري از رنگ ها
ناپديد ماند
پناهی
Re: اشعار و جملات قصار
حکایت عجیبی ست رفتار ما آدمها
خدا میبیند و فاش نمیکند
مردم نمیبینند و فریاد میزنند...!!
خدا میبیند و فاش نمیکند
مردم نمیبینند و فریاد میزنند...!!
MarYam- انریکه فن با کلاس
- پست ها : 255
تاریخ تولد : 1998-04-07
تاریخ عضویت : 2012-03-27
سن : 26
مکان : ...No Where...
Re: اشعار و جملات قصار
دلم باران می خواهد
بارانی بر روح خسته ام
بارانی که نم نم مرا از یاد روزگار ببرد
ان قدر بباردو ببارد تا چشم هایم نتواند ببیند که هنوز هستم
این بودن برایم طاقت فرساست
شانه هایم می لرزد این بودن پوچ را جسمم هم نمی خواهد
صدای فریاد بی صدای روزها را خوب می شنوم
روزها یی که تاریکی اش خوب به چشم می خورد
و اینک
تنها خاک است که مرا می خواند
وتوای روزگار
به مراد دلت می رسی
پایان مرا خوب تماشا کن
خداحافظ...
MarYam- انریکه فن با کلاس
- پست ها : 255
تاریخ تولد : 1998-04-07
تاریخ عضویت : 2012-03-27
سن : 26
مکان : ...No Where...
Re: اشعار و جملات قصار
پدر دستشو گذاشت رو شونه پسر و ازش پرسید تو قویتری یا من؟
پسر گفت:من !
پدر با کمی دلشکستگی دوباره پرسید:تو قویتری یا من؟
پسر گفت: من !
پدر با دلی گرفته به یاد همه زحمتهایی که کشیده بود دستشو از شونه پسرش برداشتو دو قدم دورتر پرسید: تو قویتری یا من؟
... پسر گفت:شما!
پدر گفت چرا نظرت عوض شد پسر گفت: وقتی دستت رو شونم بود فکر میکردم دنیا پشتمه !
سلامتی پدرهایی که هستن و شادی روح پدرهایی که نیستن
پسر گفت:من !
پدر با کمی دلشکستگی دوباره پرسید:تو قویتری یا من؟
پسر گفت: من !
پدر با دلی گرفته به یاد همه زحمتهایی که کشیده بود دستشو از شونه پسرش برداشتو دو قدم دورتر پرسید: تو قویتری یا من؟
... پسر گفت:شما!
پدر گفت چرا نظرت عوض شد پسر گفت: وقتی دستت رو شونم بود فکر میکردم دنیا پشتمه !
سلامتی پدرهایی که هستن و شادی روح پدرهایی که نیستن
Re: اشعار و جملات قصار
كار مانيست شناسايي راز گل سرخ
كار ما شايد اين است
كه در افسون گل سرخ شناور باشيم
سهراب
كار ما شايد اين است
كه در افسون گل سرخ شناور باشيم
سهراب
Re: اشعار و جملات قصار
گاه یک لبخند انقدر عمیق میشود که گریه می کنیم
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم
گاه یک نغمه انقدر دست نیافتنی میشود که با ان زندگی می کنیم
گاه یک نگاه انچنان سنگین میشود چشمانمان رهایش نمی کند
گاه یک عشق انقدر ماندگار می شود که فراموشش نمی کنیم
Re: اشعار و جملات قصار
بي تو
نه بوي خاك نجاتم داد
نه شمارش ستاره ها تسكينم
چرا صدايم كردي
چرا ؟
سراسيمه و مشتاق
سي سال بيهوده در انتظار تو ماندم و نيامدي
نشان به آن نشان
كه دو هزار سال از ميلاد مسيح مي گذشت
و عصر
عصر واليوم بود
و فلسفه بود
و ساندويچ دل و جگر
پناهی
نه بوي خاك نجاتم داد
نه شمارش ستاره ها تسكينم
چرا صدايم كردي
چرا ؟
سراسيمه و مشتاق
سي سال بيهوده در انتظار تو ماندم و نيامدي
نشان به آن نشان
كه دو هزار سال از ميلاد مسيح مي گذشت
و عصر
عصر واليوم بود
و فلسفه بود
و ساندويچ دل و جگر
پناهی
Re: اشعار و جملات قصار
اگر همواره مانند گذشته بينديشيد، هميشه همان چيزهايي را بهدست ميآوريد كه تا بحال كسب كردهايد .
فاينمن
وقتی انسان دوست واقعی دارد كه خودش هم دوست واقعی باشد.
«امرسون»
چهار روش برای اتلاف وقت وجود دارد: کارنکردن، کم کارکردن، بد کارکردن و کار بيهوده کردن.
«آبهدولاروش»
mahgol- انریکه گوش میده
- پست ها : 1094
تاریخ عضویت : 2012-03-31
Re: اشعار و جملات قصار
وراي اين خانه كوچك كه معبد مقدس من است
پلكاني است از نور كه به بام همه دنيا منتهي مي شود
ما هر روز از فراز آخرين پله
تك تك مردم روي زمين را به اسم صدا مي كنيم
و با صداي بلند به آن ها مي گوييم كه دوستتان داريم.
وراي اين خانه كوچك كه به اندازه زندگي بزرگ است
پنجره ايست كه رو به پنجره هاي همه دنيا باز مي شود
ما هر روز از آن پنجره
براي مردم دنيا سرود شاد زندگي مي خوانيم
براي پاتريس سياه و خسته در مزارع نيشكر
براي كاميليا در معدن
براي كاترين و بچه هايش
براي متاع كه كاسه آردي را از زن همسايه يكساله قرض ميگيرد
براي عشق فقيرانه چوپانان بنگله
وراي اين خانه، اين معبد،
روزانه ايست كه به خانه خورشيد راه دارد
ما خورشيد را خواهيم گفت
تا همراه بهار
براي كاميليا، براي كاترين، براي متاع،-
براي عشق فقيرانه چوپانان بنگله طلوع كند.
خانه كوچك من، خانه خورشيد و بهار است
پناهی
پلكاني است از نور كه به بام همه دنيا منتهي مي شود
ما هر روز از فراز آخرين پله
تك تك مردم روي زمين را به اسم صدا مي كنيم
و با صداي بلند به آن ها مي گوييم كه دوستتان داريم.
وراي اين خانه كوچك كه به اندازه زندگي بزرگ است
پنجره ايست كه رو به پنجره هاي همه دنيا باز مي شود
ما هر روز از آن پنجره
براي مردم دنيا سرود شاد زندگي مي خوانيم
براي پاتريس سياه و خسته در مزارع نيشكر
براي كاميليا در معدن
براي كاترين و بچه هايش
براي متاع كه كاسه آردي را از زن همسايه يكساله قرض ميگيرد
براي عشق فقيرانه چوپانان بنگله
وراي اين خانه، اين معبد،
روزانه ايست كه به خانه خورشيد راه دارد
ما خورشيد را خواهيم گفت
تا همراه بهار
براي كاميليا، براي كاترين، براي متاع،-
براي عشق فقيرانه چوپانان بنگله طلوع كند.
خانه كوچك من، خانه خورشيد و بهار است
پناهی
mahgol- انریکه گوش میده
- پست ها : 1094
تاریخ عضویت : 2012-03-31
Re: اشعار و جملات قصار
حسادت می کنم به تو ... !
که آسان ..
که آسوده ..
فراموش میکنی اما .. ...
فراموش نمی شوی ... !
که آسان ..
که آسوده ..
فراموش میکنی اما .. ...
فراموش نمی شوی ... !
Re: اشعار و جملات قصار
همه برایم دست تکان دادند؛
اما کم بودنددستانیکه تکانم دادند.دوست ودست بسیاراست،
ولی”دست دوست” اندک!
اما کم بودنددستانیکه تکانم دادند.دوست ودست بسیاراست،
ولی”دست دوست” اندک!
Re: اشعار و جملات قصار
دوست دارم ولى چرا نميتونم ثابت كنم،لالايى ميخونم ولى،نميتونم خوابت كنم
دوست داشتنمو ولى چرا..نميتونى باور كنى،آتيش اين عشقو شايد دوست دارى خاكستر كنى
شايد ميخواى اين همه عشق بمونه تو دل خودم،شايد نميخواى كه بگم چقدر عاشقت شدم
كاشكى اينو ميفهميدى،كه تو بهم نفس ميدى
دوست داشتنمو ولى چرا..نميتونى باور كنى،آتيش اين عشقو شايد دوست دارى خاكستر كنى
شايد ميخواى اين همه عشق بمونه تو دل خودم،شايد نميخواى كه بگم چقدر عاشقت شدم
كاشكى اينو ميفهميدى،كه تو بهم نفس ميدى
Re: اشعار و جملات قصار
درسختی ها صبر پیشه کن.بر شکسته و بر ریخته و بر گذشته افسوس مخور.به آنچه در دست داری شادمان مباش و بر آنچه از دستت رفت غم و دریغ مخور.در سخن صواب اندیش باش
. خواجه عبدالله انصاری
afsaneh- انریکه فن ارشد
- پست ها : 766
تاریخ تولد : 1992-09-12
تاریخ عضویت : 2012-03-26
سن : 31
مکان : In the arms of a black hole..!
Re: اشعار و جملات قصار
در انتهاي هر سفر
در آيينه
دار و ندار خويش را مرور مي كنم
اين خاك تيره اين زمین
پايوش پاي خسته ام
اين سقف كوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خداي دل
در آخرين سفر
در آيينه به جز دو بيكرانه كران
به جز زمين و آسمان
چيزي نمانده است
گم گشته ام ‚ كجا
نديده اي مرا ؟
پناهی
در آيينه
دار و ندار خويش را مرور مي كنم
اين خاك تيره اين زمین
پايوش پاي خسته ام
اين سقف كوتاه آسمان
سرپوش چشم بسته ام
اما خداي دل
در آخرين سفر
در آيينه به جز دو بيكرانه كران
به جز زمين و آسمان
چيزي نمانده است
گم گشته ام ‚ كجا
نديده اي مرا ؟
پناهی
Re: اشعار و جملات قصار
ميخي افتاد،
بخاطرميخي نعلي افتاد،
بخاطرنعلي اسب افتاد،
بخاطراسبي سواري افتاد،
بخاطرسواري جنگي شكست خورد،
بخاطرشكستي مملكتي نابودشد،
وهمه ي اينهابخاطركسي بودكه ميخ را خوب نكوبيده بود.
.
.
.
اين واقعيت جامعه است
بخاطرميخي نعلي افتاد،
بخاطرنعلي اسب افتاد،
بخاطراسبي سواري افتاد،
بخاطرسواري جنگي شكست خورد،
بخاطرشكستي مملكتي نابودشد،
وهمه ي اينهابخاطركسي بودكه ميخ را خوب نكوبيده بود.
.
.
.
اين واقعيت جامعه است
afsaneh- انریکه فن ارشد
- پست ها : 766
تاریخ تولد : 1992-09-12
تاریخ عضویت : 2012-03-26
سن : 31
مکان : In the arms of a black hole..!
Re: اشعار و جملات قصار
"سپهر را من نیلگون شناختم.
چرا که همرنگ هوسهای نامحدود من بود.
خدا کران بیکران شکوه پرستش من بود،
و شیطان، اسطوره تنهایی اندیشه های هولناک من.
اولین دستی که خوشه این انگور را چید دست من بود.
کفش ابتکار پرسه های من بود
و چتر ابداع بی سامانیهایم...
هندسه شطرنج سکوت من بود
و رنگ تعبیر دلتنگیهایم
من اولین کسی هستم که
در دایره صدای پرنده
بر سرگردانی خود خندیده است
هر چرخی که میبینید بر محور شراره شور عشق من میچرخد
آه را من به دریا آموختم"
حسین پناهی
چرا که همرنگ هوسهای نامحدود من بود.
خدا کران بیکران شکوه پرستش من بود،
و شیطان، اسطوره تنهایی اندیشه های هولناک من.
اولین دستی که خوشه این انگور را چید دست من بود.
کفش ابتکار پرسه های من بود
و چتر ابداع بی سامانیهایم...
هندسه شطرنج سکوت من بود
و رنگ تعبیر دلتنگیهایم
من اولین کسی هستم که
در دایره صدای پرنده
بر سرگردانی خود خندیده است
هر چرخی که میبینید بر محور شراره شور عشق من میچرخد
آه را من به دریا آموختم"
حسین پناهی
mahgol- انریکه گوش میده
- پست ها : 1094
تاریخ عضویت : 2012-03-31
Re: اشعار و جملات قصار
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد...
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد...
راهی نروم که بیراه باشد،
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را...
یادم باشد که روز و روزگار خوش است!
همه چیزروبه راه و بر وفق مراد است و خوب...
تنها دل ما دل نیست...
گریه کردم گریه کردم اما دردم و نگفتم
تکیه دادم به غرورم تا دیگه از پا نیفتم
گریه کردم گریه کردم ..
چه ترانه بی اثر بود مث مشت زدن به دیوار
اولین فصل شکستن آخرین خدا نگهدار
من به قله می رسیدم اگه هم ترانه بودی
صد تا سد و می شکستم اگه تو بهانه بودی
اگه هم ترانه بودی اگه تو بهانه بودی
گریه کردم گریه کردم اما دردم و نگفتم..
با تو فانوس ترانه یه چراغ شعله ور بود
لحظه ها چه عاشقانه قاصدک چه خوش خبر بود
کوچه ها بدون بن بست آسمون پر از ستاره
شبا گلخونهء خورشید واژه ها شعر دوباره
واژه ها شعر دوباره...
دست تکون دادن آخر توی اون کوچه خلوت
بغض بی وقفهء آواز گریه های بی نهایت..
گریه کردم گریه کردم اما دردم و نگفتم..
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد...
راهی نروم که بیراه باشد،
خطی ننویسم که آزار دهد کسی را...
یادم باشد که روز و روزگار خوش است!
همه چیزروبه راه و بر وفق مراد است و خوب...
تنها دل ما دل نیست...
گریه کردم گریه کردم اما دردم و نگفتم
تکیه دادم به غرورم تا دیگه از پا نیفتم
گریه کردم گریه کردم ..
چه ترانه بی اثر بود مث مشت زدن به دیوار
اولین فصل شکستن آخرین خدا نگهدار
من به قله می رسیدم اگه هم ترانه بودی
صد تا سد و می شکستم اگه تو بهانه بودی
اگه هم ترانه بودی اگه تو بهانه بودی
گریه کردم گریه کردم اما دردم و نگفتم..
با تو فانوس ترانه یه چراغ شعله ور بود
لحظه ها چه عاشقانه قاصدک چه خوش خبر بود
کوچه ها بدون بن بست آسمون پر از ستاره
شبا گلخونهء خورشید واژه ها شعر دوباره
واژه ها شعر دوباره...
دست تکون دادن آخر توی اون کوچه خلوت
بغض بی وقفهء آواز گریه های بی نهایت..
گریه کردم گریه کردم اما دردم و نگفتم..
Re: اشعار و جملات قصار
محبت,غیرممکن را ممکن می سازد
کاترین پاندر
کاترین پاندر
ghazaleh- انریکه فن ارشد
- پست ها : 729
تاریخ تولد : 1999-01-06
تاریخ عضویت : 2012-03-30
سن : 25
مکان : tehran
Re: اشعار و جملات قصار
ده دقيقه سكوت به احترام دوستان و نياكانم
غژ و غژ گهواره هاي كهنه و جرينگ جرينگ زنگوله ها
دوست خوب من
وقتي مادري بميرد قسمتي از فرزندانش را با خود زير گل خواهد برد
ما بايد مادرانمان را دوست بداريم
وقتي اخم مي كنند و بي دليل وسايل خانه را به هم مي ريزند
ما بايد بدويم دستشان را بگيريم
تا مبادا كه خداي نكرده تب كرده باشند
مابايد پدرانمان را دوست بداريم
برايشان دمپايي مرغوب بخريم
و وقتي ديديم به نقطه اي خيره مانده اند برايشان يك استكان چاي بريزيم
پدران ‚ پدران ‚ پدرانمان را
ما بايد دوست بداريم
پناهی
غژ و غژ گهواره هاي كهنه و جرينگ جرينگ زنگوله ها
دوست خوب من
وقتي مادري بميرد قسمتي از فرزندانش را با خود زير گل خواهد برد
ما بايد مادرانمان را دوست بداريم
وقتي اخم مي كنند و بي دليل وسايل خانه را به هم مي ريزند
ما بايد بدويم دستشان را بگيريم
تا مبادا كه خداي نكرده تب كرده باشند
مابايد پدرانمان را دوست بداريم
برايشان دمپايي مرغوب بخريم
و وقتي ديديم به نقطه اي خيره مانده اند برايشان يك استكان چاي بريزيم
پدران ‚ پدران ‚ پدرانمان را
ما بايد دوست بداريم
پناهی
Re: اشعار و جملات قصار
بهتر است که از تو متنفر شوند به خاطر آن چه که هستی، تا آن که دوستت داشته باشند به خاطر آن چه که نیستی.
انسان به وسیله برآوردن تمایلات خود نمیتواند به لذت و شادکامی برسد بلکه در صورتی میتواند به آن سرچشمه راه یابد که پا بر سر این تمایلات بگذارد.
بكوش تا عظمت در نگاه تو باشد،نه در آنچه مینگری.
آندره ژید
انسان به وسیله برآوردن تمایلات خود نمیتواند به لذت و شادکامی برسد بلکه در صورتی میتواند به آن سرچشمه راه یابد که پا بر سر این تمایلات بگذارد.
بكوش تا عظمت در نگاه تو باشد،نه در آنچه مینگری.
آندره ژید
afsaneh- انریکه فن ارشد
- پست ها : 766
تاریخ تولد : 1992-09-12
تاریخ عضویت : 2012-03-26
سن : 31
مکان : In the arms of a black hole..!
Re: اشعار و جملات قصار
حق با تو بود
مي بايست مي خوابيدم
اما چيزي خوابم را آشفته كرده است
در دو ظاقچه رو به رويم شش دسته خوشه زرد گندم چيده ام
با آن گيس هاي سياه و روز پريشانشان
كاش تنها نبودم
فكر مي كني ستاره ها از خوشه ها خوششان نمي آيد ؟
كاش تنها نبودي
آن وقت كه مي تواستيم به اين موضوع و موضوعات ديگر اينقدر بلند بلند
بخنديم تا همسايه هامان از خواب بيدار شوند
مي داني ؟
انگار چرخ فلك سوارم
انگار قايقي مرا مي برد
انگار روي شيب برف ها با اسكي مي روم و
مرا ببخش
ولي آخر چگونه مي شود عشق را نوشت ؟
مي شنوي ؟
نگار صداي شيون مي آيد
گوش كن
مي دانم كه هيچ كس نمي تواند عشق را بنويسد
ما به جاي آن
مي توانم قصه هاي خوبي تعريف كنم
گوش كن
يكي بود يكي نبود
ني بود كه به جاي آبياري گلهاي بنفشه
به جاي خواندن آواز ماه خواهر من است
به جاي علوفه دادن به ماديان ها آبستن
به جاي پختن كلوچه شيرين
ساده و اخمو
در سايه بوته هاي نيشكر نشسته بود و كتاب مي خواند
صداي شيون در اوج است
مي شنوي
براي بيان عشق
به نظر شما
كدام را بايد خواند ؟
تاريخ يا جغرافي ؟
مي داني ؟
من دلم براي تاريخ مي سوزد
براي نسل ببرهايش كه منقرض گشته اند
براي خمره هاي عسلش كه در رف ها شكسته اند
گوش كن
به جاي عشق و جستجوي جوهر نيلي مي شود چيزهاي ديگير نوشت
حق با تو بود
مي بايست مي خوابيدم
اما مادربزرگ ها گفته اند
چشم ها نگهبان دل هايند
مي داني ؟
از افسانه هاي قديم چيزهايي در ذهنم سايه وار در گذر است
كودك
خرگوش
پروانه
و من چقدر دلم مي خواهد همه داستانهاي پروانه ها را بدانم كه بي نهايت بار درنامه ها و شعر ها
در شعله ها سوختند
تا سند سوختن نويسنده شان باشند
پروانه ها
آخ
تصور كن
آن ها در انديشه چيزي مبهم
كه انعكاس لرزاني از حس ترس و اميد را
در ذهن كوچك و رنگارنگشان مي رقصاند به گلها نزديك مي شوند
يادم مي آيد
روزگاري ساده لوحانه
صحرا به صحرا
و بهار به بهار
دانه دانه بنفشه هاي وحشي را يك دسته مي كردم
عشق را چگونه مي شود نوشت
در گذر اين لحظات پرشتاب شبانه
كه به غفلت آن سوال بي جواب گذشت
ديگر حتي فرصت دروغ هم برايم باقي نمانده است
وگرنه چشمانم را مي بستم و به آوازي گوش ميدادم كه در آن دلي مي خواند
من تو را
او را
كسي را دوست مي دارم
پناهی
مي بايست مي خوابيدم
اما چيزي خوابم را آشفته كرده است
در دو ظاقچه رو به رويم شش دسته خوشه زرد گندم چيده ام
با آن گيس هاي سياه و روز پريشانشان
كاش تنها نبودم
فكر مي كني ستاره ها از خوشه ها خوششان نمي آيد ؟
كاش تنها نبودي
آن وقت كه مي تواستيم به اين موضوع و موضوعات ديگر اينقدر بلند بلند
بخنديم تا همسايه هامان از خواب بيدار شوند
مي داني ؟
انگار چرخ فلك سوارم
انگار قايقي مرا مي برد
انگار روي شيب برف ها با اسكي مي روم و
مرا ببخش
ولي آخر چگونه مي شود عشق را نوشت ؟
مي شنوي ؟
نگار صداي شيون مي آيد
گوش كن
مي دانم كه هيچ كس نمي تواند عشق را بنويسد
ما به جاي آن
مي توانم قصه هاي خوبي تعريف كنم
گوش كن
يكي بود يكي نبود
ني بود كه به جاي آبياري گلهاي بنفشه
به جاي خواندن آواز ماه خواهر من است
به جاي علوفه دادن به ماديان ها آبستن
به جاي پختن كلوچه شيرين
ساده و اخمو
در سايه بوته هاي نيشكر نشسته بود و كتاب مي خواند
صداي شيون در اوج است
مي شنوي
براي بيان عشق
به نظر شما
كدام را بايد خواند ؟
تاريخ يا جغرافي ؟
مي داني ؟
من دلم براي تاريخ مي سوزد
براي نسل ببرهايش كه منقرض گشته اند
براي خمره هاي عسلش كه در رف ها شكسته اند
گوش كن
به جاي عشق و جستجوي جوهر نيلي مي شود چيزهاي ديگير نوشت
حق با تو بود
مي بايست مي خوابيدم
اما مادربزرگ ها گفته اند
چشم ها نگهبان دل هايند
مي داني ؟
از افسانه هاي قديم چيزهايي در ذهنم سايه وار در گذر است
كودك
خرگوش
پروانه
و من چقدر دلم مي خواهد همه داستانهاي پروانه ها را بدانم كه بي نهايت بار درنامه ها و شعر ها
در شعله ها سوختند
تا سند سوختن نويسنده شان باشند
پروانه ها
آخ
تصور كن
آن ها در انديشه چيزي مبهم
كه انعكاس لرزاني از حس ترس و اميد را
در ذهن كوچك و رنگارنگشان مي رقصاند به گلها نزديك مي شوند
يادم مي آيد
روزگاري ساده لوحانه
صحرا به صحرا
و بهار به بهار
دانه دانه بنفشه هاي وحشي را يك دسته مي كردم
عشق را چگونه مي شود نوشت
در گذر اين لحظات پرشتاب شبانه
كه به غفلت آن سوال بي جواب گذشت
ديگر حتي فرصت دروغ هم برايم باقي نمانده است
وگرنه چشمانم را مي بستم و به آوازي گوش ميدادم كه در آن دلي مي خواند
من تو را
او را
كسي را دوست مي دارم
پناهی
Re: اشعار و جملات قصار
اگر به دیگران کمک کنید تا به خواسته هایشان برسند,شما هم به خواسته هایتان خواهید رسید.
ghazaleh- انریکه فن ارشد
- پست ها : 729
تاریخ تولد : 1999-01-06
تاریخ عضویت : 2012-03-30
سن : 25
مکان : tehran
Page 4 of 8 • 1, 2, 3, 4, 5, 6, 7, 8
Page 4 of 8
Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum