چرک نویسهای دل...............

روزاى قديمى
روياى حقيقى
وفتى تو بى منى
باز فرياد ميزنى
بى تو من نميتونم
حس ميكنم توى زندونم
باز اينجا ما زير برفا
خشك شدن حرفا مث برگا
يه حس غريب تو وجودمه
چشمات تنها راه خروجمه
از اين كابوس واقعى
همون درده..درد عاشقي

Pz

عالی بود گلم


توی پست های قبلی گفته بودی دوست داری هرکس برداشت خودشو بکنه من هم برداشت خودمو کردم و خیلی لذت بردم ++++

مننون نازنين جووووووووون
خوشحالم خوشت اومده

بقيه هم كه......
بابا تاپيك خوابيد!

مرسي ياسي جووون
هميشه لطف داري!
بقيه چي....؟

مرسی خوبه اما معلومه از زدبازی الهام میگیری

خدايي الان يه هفته اس زد نگو شيدم

اين يكيو چي ميگيد؟؟خيلي دوسش دارم!

باز باران با ترانه/با شعر هاى كودكانه
ميزند نم نم بر يادگار/يادگار آن تنها ماندگار
همان عطر پاكو قديمى/همان آوا و آغوش صميمى
باز ميزند بر من خاطرات را/قطره قطره شعر هاى ناب را
نگاهش در مِه چه محو بود/عشقمان بر پرستو ها چه سر بود
قصه ى يكى بود يكى نبود آشنا/من بودمو او بودو رحمت خدا
شانه شانه از طوفان گذر كرديم/پشت بر پشت از غم ها سفر كرديم
حال كه راهمان بي هم نيمه ماند/آرزوهايم در طوفان تنها ماند
ماه شد همراز شبانه ام/همبستر شب هاى ديوانه ام
باز باران با ترانه،شعر هاي كودكانه/ميشويد بر من ياد آن بيگانه

paniz wrote:خدايي الان يه هفته اس زد نگو شيدم

اين يكيو چي ميگيد؟؟خيلي دوسش دارم!

باز باران با ترانه/با شعر هاى كودكانه
ميزند نم نم بر يادگار/يادگار آن تنها ماندگار
همان عطر پاكو قديمى/همان آوا و آغوش صميمى
باز ميزند بر من خاطرات را/قطره قطره شعر هاى ناب را
نگاهش در مِه چه محو بود/عشقمان بر پرستو ها چه سر بود
قصه ى يكى بود يكى نبود آشنا/من بودمو او بودو رحمت خدا
شانه شانه از طوفان گذر كرديم/پشت بر پشت از غم ها سفر كرديم
حال كه راهمان بي هم نيمه ماند/آرزوهايم در طوفان تنها ماند
ماه شد همراز شبانه ام/همبستر شب هاى ديوانه ام
باز باران با ترانه،شعر هاي كودكانه/ميشويد بر من ياد آن بيگانه

اینو از مصطفی رحماندوست الهام گرفتی

بهش ميگن آرايه ي تضمين

paniz wrote:بهش ميگن آرايه ي تضمين

خوبه آفرین

ساکِتَم ، ولی راضی نیستم / گاهی یه کم تو خودمَم ، گاهی بیشتر
خیره به آسِمونی که نمیشه تاریکیش کم / و ستاره هایی که بِت امیدِ واهی میدن

Ehsan Sahib wrote:
خیره به آسِمونی که نمیشه تاریکیش کم / و ستاره هایی که بِت امیدِ واهی میدن

این یه تیکش خیلی قشنگ بود

Ehsan Sahib wrote:ساکِتَم ، ولی راضی نیستم / گاهی یه کم تو خودمَم ، گاهی بیشتر
خیره به آسِمونی که نمیشه تاریکیش کم / و ستاره هایی که بِت امیدِ واهی میدن

بالاخره اميدواري يا نا اميد؟
ولي خيلي وزنش قشنگ بود خوشم اومد
ممنون

اينو يكي ازرفقابراي موضوع انشا توصيف گفته:

"مرا ببخش اگر عاشق ترين بودم"

وصف چهره اش كردم
پاره كردند كلامم را
وصف كلامش ميكنم
باكي نيست
آنها نميبينند افكارم را
ازهر دري سخن گويي
مسخره گيرد كلامت را
مي خندد به رفتاروعلاقه ام
اوهم بي تقصيرست
چه ميداند حقيقت را
بارها گفته ام به او
"دوستت دارم"
مي گويد:چه سود؟
مي خواهم بميرم بعد زين كلام
حال كه صداي نفس كشيدنش
كليدهاييست براين زندان
حرفش تمام درپي سرانجام
خيره بر چشمان عميقش
بارهاميگويم
"گرچه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگرنينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست"
وباز ديوانه ميخواند مرا
يك كلمه ادا ميكند
ابراز علاقه و محبت را
ابراز خشم و خشونت را
همه را...
ناراحت نميشود
ولي
اگرشد ديگردرست نميشود
هربارمسخره ميكند حرفم را
ديوانه ترم ميكند
كلام بي جهتش جهت راتمام است
دل بيچاره من كه جز او كسي رانميبيند
وحال ديگر غرق ديدن او
وصف رفتارش ز ياد برده ام
جمله همين بود:
"مرا ببخش اگرعاشق ترين بودم"

دلـــتنگی یعنی "حالِ الانِ من" / یعنی درِ اتاقی که فقط "بازِ برایِ غم"
دلـــتنگی یعنی "قدم زیرِ بارون" / یعنی اگه باشه ، همه چی "عوض میشه با اون"

Ehsan Sahib wrote:دلـــتنگی یعنی "حالِ الانِ من" / یعنی درِ اتاقی که فقط "بازِ برایِ غم"
دلـــتنگی یعنی "قدم زیرِ بارون" / یعنی اگه باشه ، همه چی "عوض میشه با اون"

اثر خودم

paniz wrote:

Ehsan Sahib wrote:دلـــتنگی یعنی "حالِ الانِ من" / یعنی درِ اتاقی که فقط "بازِ برایِ غم"
دلـــتنگی یعنی "قدم زیرِ بارون" / یعنی اگه باشه ، همه چی "عوض میشه با اون"

اشک هارا باید ریخت....
جور دیگر باید خندید
شعر هارا نباید گفت
جور دیگر باید شنید
جشمان را باز کنید
با دل نباید دید!
باران را حس نکن
عشق را نباید بویید....

اثر خودم

پانیذ سپهری

Ehsan Sahib wrote:

paniz wrote:

Ehsan Sahib wrote:دلـــتنگی یعنی "حالِ الانِ من" / یعنی درِ اتاقی که فقط "بازِ برایِ غم"
دلـــتنگی یعنی "قدم زیرِ بارون" / یعنی اگه باشه ، همه چی "عوض میشه با اون"

اشک هارا باید ریخت....
جور دیگر باید خندید
شعر هارا نباید گفت
جور دیگر باید شنید
جشمان را باز کنید
با دل نباید دید!
باران را حس نکن
عشق را نباید بویید....

اثر خودم

پانیذ سپهری

بالاخره اسممو درست نوشتیییییی

الان این یعنی خوب بود شعرم؟

داره بارون ميباره
نم نمش رو گونه هامه
دوباره بارون ميباره
چقدر اين حرفاش نابه

شايد يه فرصت تازه
اين يه لحظه ي خاصه
چشم هردومون خيسه
با همين اشك و بارون،بازه

paniz wrote:داره بارون ميباره
نم نمش رو گونه هامه
دوباره بارون ميباره
چقدر اين حرفاش نابه

شايد يه فرصت تازه
اين يه لحظه ي خاصه
چشم هردومون خيسه
با همين اشك و بارون،بازه

این شعرت خیلی قشنگه خوشم میاد
+++++
قافیه هاش هم جوره خوشم میاد

mahsa wrote:

این شعرت خیلی قشنگه خوشم میاد
+++++
قافیه هاش هم جوره خوشم میاد

مرسی مهسا جوم خوشحالم یکی خوشش اومده

شاید باورتون نشه ولی سر این اهنگ اشکم در اومد

يكي بود يكي نبود
يه شروع تازه بود
از سر روياها تا غروب قصه بود

يكي بود يكي نبود
دوتا دست خسته بود
يكيشون خالي بودو اون يكي شكسته بود

اون بودو هيچكي نبود
سكوتش ترانه بود
تك تك اشك هاي اون خالي از بهانه بود

شیییره پانیذ!!خوب بود!!حس خوبی داشت!!

با اينكه نيستي تو قلبمه
ياد و خاطراتت هر دفعه
با اينكه دستات حقمه
نيستن،گرماش پيشمه

نيستيو هستش صدات
هستش اون پنجره ي نگات
هستش هنوز عشقم باهات
با اينكه نيستي،تازه ان خاطرات

با يه لحظت،گذشته تازه تر
عبور روز تقويم چه ساده تر
لحظه لحظه اش خاطره اس
هنوز كل داشتمون فاصله اس....

ممنون زیبا بود