تالارگفتمان طرفداران انریکه ایگلسیاس در ایران
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.
Log in

I forgot my password

Search
 
 

Display results as :
 


Rechercher Advanced Search

Latest topics
» گفت و گوی آزاد
by ehsan.kay 16/4/2024, 2:35 am

» SE*X AND LOVE2014 آلبوم
by musical123 19/9/2019, 4:11 pm

» دلنوشته
by ehsan.kay 13/7/2015, 3:16 pm

» معرفی‌ آهنگ
by Taraneh 13/6/2015, 12:57 am

» فوتبالي ها
by zizi 4/6/2015, 9:44 am

» الآن داری چی گوش میکنی؟؟؟
by zizi 4/6/2015, 9:43 am

» چطوری امروز ؟؟ !!
by zizi 18/4/2015, 7:01 pm

» *تبریک تولد*
by zizi 13/4/2015, 6:30 pm

» ▶▷▶(Driving You Home)متن و ترجمه ی تک آهنگها◀◁◀
by ehsan.kay 9/4/2015, 11:11 pm

» متن آهنگهای دیگر
by ehsan.kay 12/3/2015, 1:50 pm

» Noche Y De Dia نقد و تحلیل موزیک ویدئو
by SABA 9/3/2015, 6:24 pm

» S*x+Loveمتن و ترجمه ی آهنگهای آلبوم
by NaZaN!N 25/2/2015, 9:02 pm

» عکس های انریکه در مراسم و جشنواره های موسیقی
by SABA 24/2/2015, 9:32 pm

» نقد موزیک ویدیو Bailando
by SABA 19/2/2015, 11:27 pm

» ░▒▓CƎlEb MagaZinƎ▓▒░
by Ehsan Sahib 11/2/2015, 4:41 pm

April 2024
SunMonTueWedThuFriSat
 123456
78910111213
14151617181920
21222324252627
282930    

Calendar Calendar


بیوگرافی رابرت دنیرو

Go down

بیوگرافی رابرت دنیرو Empty بیوگرافی رابرت دنیرو

Post by mahgol 27/7/2012, 11:57 am

رابرت دنیرو

تاریخ تولد : 17 آگوست 1943

محل تولد : نیویورک ، آمریکا

ازدواج :


از سال 1976 تا 1988 با «داین آبوت» زندگی کرد . حاصل این ازدواج یک بچه بود
از 17 ژون 1997 تا به حال با «گریس هایتاور » زندگی میکند که حاصل این ازدواج نیز یک بچه است .

بیوگرافی مختصر :

رابرت دنیرو که از بزرگترین بازیگران عصر خود به شمار میرود ، سال 1943 ، در شهر نیویورک ، در محله ی « ایتالیای کوچک » ، از پدر و مادری هنرمند متولد شد. وی در هنرستان هنر های نمایشی « استلا ادلر » و استادیوی « لی استرسبرگ »تعلیم دید و برای نخستین بار با بازی در فیلم «آهسته طبل بزن » (Bang the Drum Slowly) مشهور شد .
در سال 1974 دنیرو اسکار بهترین بازیگر نقش دوم مرد را به خاطر بازی استثنایی اش در فیلم پدرخوانده 2 (The Godfather:Part II ) ازان خود کرد و همچنین سال های 1976 ، 1978 و 1991، به خاطر بازی در فیلم های راننده تاکسی ( Taxi Driver ) ، شکارچی گوزن ( Deer Hunter ) و تنگه وحشت ( Cape Fear ) نامزد بهترین بازیگر نقش اول مرد شد .
نهایتا در سال 1980 و به خاطر بازی در فیلم گاو خشمگین (Raging Bull ) برنده ی اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد .
دنیرو تجربه ی کارگردانی خود را با فیلم« یک قصه ی برانکسی » (A Bronx Tale ) شروع کرد .
زندگی نامه :
در سال 1963 بعد از آزمایش های فروان اولین فیلم خود را با عنوان «جشن عروسی» بازی کرد ، پس از آن نیز در چند فیلم با عنوان های «سه اتاق در منهتن » ، «درود» و « سلام مادر » ایفای نقش کرد .
در سال 1973 در فیلم «آهسته طبل بزن» که اولین فیلم حرفه ای او محسوب میشود ،در نقش یک بازیکن بیسبال که با بیماری مرگباری دست و پنجه نرم میکند خوش درخشید و در همان سال «مایکل اسکورسیزی» از او دعوت کرد تا در فیلم «خیابان های بی رحم» نقش یک جوان خوشگذران خیابانی را بازی کند ، موفقیت آن فیلم هم چشمگیر بود و آغازی شد برای کارهای فراوان دنیرو و اسکورسیزی .

[Only admins are allowed to see this image]

در 1974 برای بازی در نقش «ویتو کورلئونه » جوان در فیلم پدرخوانده 2 انتخاب شد ، و بازی تحسین برانگیز او در این فیلم برای او اسکار بهترین بازیگر نقش دوم مرد را به ارمغان آورد .

در سال 1976 ،در فیلم تاریخی «راننده تاکسی» ، باز هم با کارگردانی اسکورسیزی ، به عنوان یک راننده تاکسی که دچار ناهنجاری های اجتماعی بود به زیبایی ایفای نقش کرد .
در 1977 دنیرو با بازی در فیلم موزیکال «نیویورک ، نیویورک» یک جنبه ی دیگر از استعداد خود را در زمینه کمدی به نمایش گذاشت . اگرچه این فیلم موفقیت چندانی کسب نکرد .
در سال 1978 بار دیگر دنیرو در صحنه ی سینما خوش درخشید و در فیلم «شکارچی گوزن» نقش سربازی را بازی کرد که با چند تن از دوستانش به جنگ ویتنام اعزام میشوند و زندگیشان پس از این اتفاق برای همیشه تغییر میکند . سکانس های این فیلم مانند سکانس بازی «رولت روسی»(رولت روسی : بازی مرگباری که پس از شرط بندی هایی بین بازیکنان ، در آن اسلحه ای با یک فشنگ دست به دست میگردد و بازیکنان این بازی به نوبت به سمت یکدیگر شلیک میکنند !) بسیار معروف است .

[Only admins are allowed to see this image]

همچنین در 1980 دنیرو به خاطر بازی در نقش یک بوکسور در حال افول در فیلم «گاو خشمگین» برنده ی اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد .

وی در سال 1983 با بازی در فیلم «سلطان کمدی » در کنار جری لوییس ، نقش یک کمدین قدیمی را بازی میکند که چون از صحنه ی تلویزیون رفتن بیزار است ، یکی از کارکنان آنجا را گروگان میگیرد !
در 1984 دنیرو یکی دیگر از بازی های خوبش را در «روزی روزگاری آمریکا» در نقش یکی از اعضای اوباش خیابانی که رفته رفته به گروه بزرگ خلافکاری تبدیل میشوند بازی میکند . هرچند این فیلم به خاطر اشتباهات کارگردان در جدا کردن قسمت های فیلم برای کوتاه سازی ، آن طور که شایسته بود مورد استقبال قرار نگرفت اما پس از نمایش نسخه ی کامل مورد توجه بسیاری از منتقدان قرار گرفت .
در سال 1987 در فیلم «دست نیافتنی ها » در نقش «آل کاپون» ظاهر شد که موضوع فیلم پیرامون بررسی اثرات دستگیری آل کاپون بر دولت آمریکا بود .
در 1990 دنیرو در فیلم «بچه های خوب » یکبار دیگر نقش یک خلافکار را بازی میکند که عضو دسته ای مافیایی میشود و این فیلم به سرآغازی بر رابطه خوب دنیرو و «جو پسکی» کارگردان این فیلم تبدیل میشود .
در سال 1991 به خاطر بازی در فیلم «تنگه وحشت» نامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد شد . او در این فیلم نقش یک جانی را بازی میکرد که در پی انتقام گرفتن از وکیلی بود که زندگی اش را تباه کرده بود .
در سال 1993 دنیرو کارگردانی فیلم «یک قصه ی برانکسی» را به عهده گرفت و نقش پدری را که در تلاش بود از پسرش در مقابل گروهی مجرم حفاظت کند به زیبایی ایفا کرد .
در سال 1995 دنیرو و پسکی در یک کار مشترک دیگر در «کازینو» ، فیلم موفق دیگری را خلق کردند . همچنین در این سال او در فیلم «مخمصه » در نقش یک سارق بانک ظاهر میشود که قصد دارد قبل از بازنشستگی یک سرقت بزرگ را ترتیب بدهد .

[Only admins are allowed to see this image]

بعد از ازدواج با داین آبوت ، دنیرو ، دختر وی را که از ازدواج قبلی اش به جا مانده بود ، به فرزندی قبول کرد . آن ها همچنین از این ازدواج صاحب یک پسر یا نام « رافائل » شدند .

او همچنین با «توکی اسمیت» ، مدل مشهور آفریقایی- آمریکایی رابطه داشت که از این رابطه یک جفت دوقلو به نام های «آرون» و «جولیان» متولد شدند .
رابطه او با همسر دومش نیز ، پس از متولد شدن پسرش «الیوت» در 18 مارس 1998 ، به سردی گرایید ، هر چند طلاق آن ها هرگز به سرانجام نرسید و این دو همچنان با یکدیگر زندگی میکنند .
او همیشه به خاطر دقت و وسواسی که روی تک تک نقش هایش به خرج میدهد ، مورد تحسین منتقدان قرار گرفته ، به طور مثال وی قبل از بازی در فیلم «راننده تاکسی» ، برای مدت سه ماه به مسافرکشی مشغول شد ! و یا برای بازی در فیلم «یک قصه ی برانکسی» ورزش بوکس را آموخت !
مشهور است که رابرت دنیرو در زمان بچگی عاشق خواندن فیلنامه های مختلف بوده است .
او زمانی که در نزدیکی یکی از خانه های فحشا در پاریس دستگیر شد ، هر گونه مداخله در این جریانات را تکذیب کرد و عهد کرد که هرگز به فرانسه برنخواهد گشت .
همچنین وی دومین شخصی است که برای بازی در نقش «ویتو کورلئونه» جایزه ی اسکار گرفته است . در واقع او و « مارلون براندو » تنها اشخاصی هستند که برای بازی در یک نقش ، هر دو موفق به کسب جایزه ی اسکار شده اند . ( او برای بازی در این نقش و ادای صحیح دیالوگ ها ، چهارماه به یادگیری زبان «سیسیلی» مشغول بود ! )
رابرت دنیرو اولین اجرای خود را در تئاتر «جادوگر شهر از» (The Wizard of Oz) و در نقش یک شیر سخنگو انجام داد .
او برای بازی در فیلم «گاو خشمگین » حدود 27 و برای فیلم «ژاکت آهنی » حدود 32 کیلوگرم به وزن خود اضافه کرد !
در سال 2002 ، در نظرسنجی سات FilmFour به عنوان بهترین بازیگر تمام اعصار شناخته شد .
الگوهای بازیگری او عبارتند از : « مونتگومری کلیفت » «رابرت میتکام » و « مارلون براندو »
از خصوصیات جالب این بازیگر این است که به ندرت مصاحبه میکند ! شاید کمتر کسی از واقعیت زندگی شخصی او باخبر باشد و معروف است زمانی که پیشنهاد مصاحبه یکی از شبکه ها را قبول کرد ، لیستی از سوالاتی که مصاحبه کننده نباید بپرسد را در مقابل او گذاشت ! لیستی که سوالات سیاسی ،دینی ، خانوادگی یا سوالات ازین قبیل را شامل میشد !
در سال 2003 تحت عمل جراحی پروستات قرار گرفت و توانست با سرطان پروستاتش مقابله کند .
از دوستان صمیمی او میتوان به «شون پن» ، « هروی کتل » و « جو پسکی » اشاره کرد .
او یکی از طرفداران حزب دموکرات است و در سال 2008 رسما از باراک اوباما ، نماینده ی این حزب حمایت کرد .
برای بازی در نقش « مکس کودی » در فیلم تنگه ی وحشت ، مبلغی معادل پنج هزار دلار هزینه کرد تا دندان هایش به شکلی نامرتب و مناسب برای این فیلم شود ! او پس از پایان فیلمبرداری برای مرتب کردن دندان هایش بیست هزار دلار دیگر هزینه کرد !

[Only admins are allowed to see this image]

چند جمله ی معروف از او

" استعداد انسان ها ، در انتخاب هاییست که میکنند "
" یکی از نکات مثبت بازیگری این است که میتوان زندگی دیگران را تجربه کرد ، بدون اینکه بهاش را پرداخت ! "
" بعضی از مردم میگویند نیویورک برای بازدید کردن شهر خوبیست اما برای زندگی کردن نه ، من همین جمله را در مورد دیگر شهر ها به کار میبرم "
" سخت ترین نکته در باره ی مشهور بودن این است که مردم همیشه با تو مهربان هستند و هر چه بگویی نظرت را تایید میکنند حتی اگر کاملا احمقانه باشد ! "
جوایز :

اسکار :
برنده اسکار بهترین بازیگر نقش دوم مرد برای بازی در فیلم پدرخوانده 2 ( 1974 )
نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای بازی در فیلم راننده تاکسی ( 1976 )
نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای بازی در فیلم شکارچی گوزن ( 1978 )
برنده اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای بازی در فیلم گاو خشمگین ( 1980 )

نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای بازی در فیلم بیداری ( 1990 )
نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش اول مرد برای بازی در فیلم تنگه وحشت ( 1991 )
آکادمی هنرهای فیلم و تلویزیون :
نامزد بهترین بازیگر تازه وارد پدرخوانده 2 ( 1974 )
نامزد بهترین بازیگر برای فیلم راننده تاکسی ( 1976 )
نامزد بهترین بازیگر برای فیلم شکارچی گوزن ( 1980 )
نامزد بهترین بازیگر برای فیلم گاو خشمگین ( 1982 )
نامزد بهترین بازیگر برای فیلم سلطان کمدی ( 1984 )
نامزد بهترین بازیگر برای فیلم بچه های خوب ( 1990 )
گلدن گلوب :
نامزد بهترین بازیگر برای فیلم راننده تاکسی
نامزد بهترین بازیگر برای فیلم نیویورک ، نیویورک
نامزد بهترین بازیگر برای فیلم شکارچی گراز
برنده بهترین بازیگر برای فیلم گاو خشمگین
نامزد بهترین بازیگر برای فیلم فرار نیمه شب
نامزد بهترین بازیگر برای فیلم تنگه وحشت
نامزد بهترین بازیگر برای فیلم بررسی کن
نامزد بهترین بازیگر برای فیلم با والدینت آشنا شو

فیلم شناسی :

« سه اتاق در منهتن » ساخته ی ژان پير ملويل ( 1965)
« درود » ساخته ی برايان دي پالما( 1968)
« سلام مادر »ساخته ی برايان دي پالما(1970)
« مادر خونخوار »ساخته ی راجر كورمن (1970)
« گانگستر ها نمیتوانند درست شلیک کنند » ساخته ی جیمز گلدستون ( 1971 )
« زاده شده برای قهرمانی » ساخته ی ایوان پسر ( 1971 )
«آهسته طبل بزن »ساخته ی جان هنكاك (1973)
«خيابان هاي بی رحم »ساخته ی مارتين اسكورسيزي ( 1973 )
« پدرخوانده2 » ساخته ی فرانسيس فورد كاپولا ( 1974)
« راننده تاكسي » ساخته ی مارتين اسكورسيزي( 1976)
«1900» ساخته ی برناردو برتولوچي(1976)
«آخرین ثروتمند » ساخته ی الیا کازان ( 1976 )
«نيويورك، نيويورك »ساخته ی مارتين اسكورسيزي ( 1977)
«شكارچي گوزن »ساخته ی مايكل چيمينو( 1978)
«معامله» ساخته ی جان شید ( 1979 )
«گاو خشمگين» ساخته ی مارتين اسكورسيزي(1980)
« اعترافات حقیقی » ساخته ی اولو گراسبرد ( 1981)
« سلطان كمدي » ساخته ی مارتين اسكورسيزي(1983)
«روزي روزگاري آمريكا» ساخته ی سرجيو لئونه( 1984)
«عاشق شدن » ساخته ی اولو گراسبرد ( 1984)
«برزیل» ساخته ی تری گیلیام (1985 )
«ماموریت» ساخته ی رولاند جف ( 1986 )
« قلب فرشته » ساخته ی آلن پاركر( 1987)
« دست نیافتنی ها »ساخته ی برايان دي پالما ( 1987)
«فرار نيمه شب» ساخته ی مارتين برست( 1988)
«چاقوی جک »ساخته ی دیوید جونز (1989)
«ما فرشته نیستیم» ساخته ی نیل جردن ( 1989)
«بچه هاي خوب» ساخته ی مارتين اسكورسيزي(1990)
«استنلی و ایریس» ساخته ی مارتین ریت ( 1990 )
«بيداري» ساخته ی پني مارشال(1990)
«تنگه وحشت» ساخته ی مارتين اسكورسيزي(1991)
«عقب گرد »ساخته ی رون هاوارد ( 1991)
«متهم با بدگمانی» ساخته ی ایروین وینکلر ( 1991 )
«شب و شهر »ساخته ی ایروین وینکلر (1992 )
«خانم »ساخته ی بری پریموس ( 1992)
«سگ دیوانه و افتخار »ساخته ی جان مک ناتن (1993 )
«زندگی پسر ها» ساخته مایکل کاتن جونز ( 1993)
«یک قصه ی برانکسی» ساخته ی رابرت دنيرو( 1993)
« غول ِ ماری شری » ساخته ی کریت برانا ( 1994)
«كازينو »ساخته ی مارتين اسكورسيزي( 1995 )
« مخمصه »ساخته ی مايكل مان( 1996)
«خوابگردها » ساخته ی بری لوینسون (1996)
«موفق هاي يك شبه ساخته ی بري لوينسون( 1996)
هوادار ساخته ی تونی اسکات ( 1996)
«اتاق ماروين » ساخته ی جري زاكس( 1996)
«سرزمین پلیس ها »ساخته ی جیمز منگولد (1997)
«جكي براون » ساخته ی كوئنتين تارانتينو( 1997)
«دم سگ را بجنبان» ساخته ی بري لوينسون( 1997)
«رونين» ساخته ی جان فرنکنهایمر (1998)
«اعتقاد محکم» ساخته ی آلفونسو کوارون ( 1998)
«اين را تحليل كن » ساخته ی هارولد رامیس (1999)
«بدون نقص »ساخته ی جول شوماخر (1999)
«ماجراهای راكي و بولوينكل» ساخته ی دس مک آنوف( 2000)
«مردان افتخار »ساخته ی جورج تیلمان (2000)
«با والدینت آشنا شو »ساخته ی جی روچ ( 2000)
« 15 دقیقه » ساخته ی جان هرزفلد ( 2001)
« امتیاز » ساخته ی فرانک از (2001 )
«زمان نمايش » ساخته ی تام دی (2002)
« شهري كنار دريا » ساخته ی مایکل کاتن جونز (2002)
«آن را تحليل كن» ساخته ی هارولد رامیس (2002)
«خداداده »ساخته ی نیک هام (2002)
«داستان کوسه ماهی» ساخته ی ویکی جنسون ( 2003 ) ( صدا )
«با کثافت ها آشنا شو »ساخته ی جی روچ (2004)
«پل ِ سن لوییس ری» ساخته ی مری مک گوکیان (2004)
«قایم موشک »ساخته ی جان پولسن (2005)
«آرتور و نامرئی ها »ساخته ی لوک بسون ( 2006 ) ( صدا )
«چوپانِ خوب »ساخته ی رابرت دنیرو (2007)
«تخیلی» ساخته ی متیو وان ( 2007)
«قتل عادلانه»ساخته ی جان آونت (2008)
«چه اتفاقی افتاد ؟» ساخته ی بری لوینسون (2008 )
«همه چیز خوب است »ساخته ی کرک جونز (2009 )
mahgol
mahgol
انریکه گوش میده
انریکه گوش میده

پست ها : 1094
تاریخ عضویت : 2012-03-31

Back to top Go down

بیوگرافی رابرت دنیرو Empty Re: بیوگرافی رابرت دنیرو

Post by mahgol 27/7/2012, 12:43 pm

[Only admins are allowed to see this image]

رابرت دنيرو در يك نگاه

نام واقعي: رابرت ماريو دنيرو
نام مستعار:
بابي ميلک ( در دوران کوودکي به علت رنگ پريدگي به اين اسم خوانده مي شد)
کيد مونرو (رابرت ميچم (Robert Mitchum) وي را به اين نام مي خواند.)
تاريخ تولد: 17 آگوست 1943
محل تولد: آمريكا ، نيوورك New York, USA
قد: 5.10 فوت (178 سانتيمتر)
همسر:
گريس هاي توور (17 جون 1997- همسر فعلي) يک فرزند.(Grace Hightower)
ديان ايوت (1976 -1988 جداشده) يک فرزند. (Diahnne Abbott)
فرزند: درنا دنيرو (Drena De Niro) ، رافائل دنيرو (Raphael De Niro)

[Only admins are allowed to see this image]

رابرت دنيرو به نظر قريب به اتفاق منتقدان سينما, قويترين هنرپيشه سينما است. در 17 آگوست 1943در نيويورک, از پدر و مادری هنرمند متولد شد. پدرش شاعر مجسمه ساز و نقاش بود. مادرش ويرجينيا آدميرال نيز يک نقاش بود که مدت کوتاهی پس از تولد بابی از پدر او جدا شد. او در ايتاليای کوچک نيويورک, برانکس (ياد آور فيلم يک داستان از برانکس 1993 A Bronx Tale کاری از رابرت دنيرو) بزرگ شد. به خاطر خجالتی بودن و جثه کوچکش به Bobby Milk معروف شد.
در 10 سالگی اولين نقشش را در تاتری در نقش شير در جادوگر اوز بازی کرد ولی بعدا برای پيوستن به يک گروه خيابانی (ياد آور فيلم روزی روزگاری در آمريکا 1984 Once Upon a Time in America کاری از سرجیو لئونه) تأتر را کنار گذاشت. ولی در شانزده سالگی بازی در نمايش خرس اثر چخوف او را به دنيای بازيگری برگرداند تا او اولين چک دستمزدش را به عنوان بازيگر دريافت کند.
بابی پس از آموزشهايي که توسط استلا آدلر (Stella Adler) و لی استراسبرگ (Lee Strasberg) کار حرفه ای خود را در زمينه بازيگری به طور نامنظم در برادوی و بعضا تبليغات تجاری برای تلوزيون آغاز نمود. اولين نقش حضور او در فيلم سه اتاق در مانهاتن (Trois chambres à Manhatta) در سال 1965 بود که در به عنوان سياهی لشگر و به عنوان مشتری رستوران در يکی از سکانسهای فيلم ظاهر شد. در همان سال موفق به دريافت پيشنهاد بازی در يک نقش کوچک که به همراه صحبت کوتاهی بود برای فيلم ميهمانی عروسی (The Wedding Party) محصول سال 1966 گرديد. آشانايي او با يکی از دستياران برايان دی پالما (Brian De Palma) برای او شانسی بود برای گرفتن اولين نقش اصلی در فيلم تبريکات (Greetings) محصول 1968که متأسفانه فيلم موفقی نبود. هر سه فيلم اول دنيرو با شکست همراه بود.

[Only admins are allowed to see this image]

اولين موفقيت بابی در برابر دوربين با فيلم Bloody Mama در سال 1970 به دست آمد. اين فيلم درهای ورود بابی را به هاليود گشود و او توانست به بزرگترين مرکز فيلمسازی جهان وارد شود تا بتواند تبديل به بزرگترين هنرپيشه سينما شود. بابی کماکان به ايفای نقشهای ارزان مشغول بود تا نقشی را در برابر مايکل موريارتی (Michael Moriarty) برای فيلم طبل را آهسته بنواز (Bang the Drumb Slowly) محصول 1973 ايفا نمود. ايفای نقش يک بازيگر حرفه ای بيسبال ساده انديش که از بيماری Hodgkins رنج ميبرد، باعث شد تا بابی بتواند جايزه بهترين بازيگر نقش مکمل را از New York Film Critics دريافت کند. در همان سال ايفای نقشی در فيلم Mean Streets اثر کارگردان بزرگ سينما مارتين اسکورسيزی (Martin Scorsese) به همراهی هاروی کيتل (Harvey Keitel) شروعی برای مجموعه ای از کارهای مشترک اين کارگردان بزرگ و دنيرو شد.

موفقيت بزرگ بعدی دنيرو هنگامی بود که فرانسيس فورد کاپولا (Francis Ford Coppola) او را برای نقش دون کورلئونه جوان در فيلم پدرخوانده 2 (God Father II) محصول 1974 انتخاب کرد. ارائه شخصيتی چند لايه در اين فیلم با آن لهجه قوی و شیرین سیسیلی که نتیجه ساعتها تمرین و مطالعه بود منجر به دریافت اولین جایزه اسکار برای بهترین بازیگر نقش دوم شد. در هر خیابانی در هر شهری در این دنیا یک هیچکسی هست که رویای کسی بودن را در سر دارد.

بابی برای اجرای نقشی در یکی از فیلمهای ساخته اسکورسیزی که به یکی از بهترین فیلمهای رابرت دنیرو شد! روزهای متمادی را در تاکسی ها در نیویورک مینشست و رفتارهای رانندگان تاکسی را تماشا میکرد تا خود او در سال 1976 نقش ترویس بیکل (Travis Bickle) را در فیلم راننده تاکسی (Taxi Driver) ایفا کند. نقش مردی منزوی و تنها در شهر نیویورک که دچار یک سردرگمی گشته است. سکانسی از فیلم که در آن رابرات در جلوی آیینه ایستاده و در حالیکه تپانچه ای را که به تازگی خریده در کمر دارد با خود صحبت میکند. صحنه ایست که هیچگاه از خاطره دوستاداران او خارج نخواهد شد. کار بعدی او فیلم نیونیورک, نیویورک (New York, New York) محصول 1977 از دیگر ساخته های مارتین اسکورسیزی است که بابی در آن نقش یک نوازنده ساکسیفون را ایفا میکند. دنیرو در سال 1976 در فیلم 1900 ساخته برناردو برتولوچی (Bernardo Bertolucci) به همراه ژرارد دیپاردیو (Gérard Depardieu) نیز شرکت داشت که این فیلم به زبان ایتالیایی و محصول مشترک سه کشور فرانسه, ایتالیا و آلمان بود.

در سال 1978 رابرت دنیرو با اجرای نقش مایکل ورانسکی (Michael Vronsky) در فیلم شکارچی گوزن ساخته (Michael Cimino) یکی دیگر از بازیهای عالی خود را ارائه داد. فیلم بعدی او که از شاهکارهای مارتین اسکورسیزی میباشد در سال 1980 ساخته شد و اولین جایزه اسکار بازیگر نقش اول را برای او به همراه آورد. گاو خشمگین (Raging Bull) که بابی در نقش جیک لا موتا (Jake La Motta) یک مشتن زن وزن متوسط که بسیار قوی ولی احساسی بسیار متزلزل میباشد. این فیلم بر اساس کتابی اثر خود جیک لا موتا ساخته شده است. دنیرو در آثار دیگری از مارتین اسکورسیزی شرکت داشت که آخرین آنها کازینو (Casino) محصول 1995 میباشد. تنها پیشنهادی را که از سوی مارتین اسکورسیزی رد کرد ایفای نقش اول در ساخته سال 1988, آخرین وسوسه مسیح (The Last Temptation Of Christ) میباشد که بر اساس رمانی از نیکوس کازانتزاکیس (Nikos Kazantzakis) نویسنده مشهور یونانی میباشد که میتوان از آثار معروف او به زوربای یونانی اشاره کرد.
رابرت دنیرو در طول دوران بازیگری چهره های بسیار متفاوتی را ارئه کرده است که به رغم شباهتهای ساختاری بسیاری از آنها نقش آفرینی دنیرو در آنها کاملا متفاوت بوده است. او در نقش آدمکش, مشت زن, کمدین, راننده تاکسی, گانگستر, یک مافیایی, پلیس, دزد, کارگاه و ظاهر شده است ولی هیچگاه هیچ اثری از هیچ یک در دیگری نشان نداده است. او در فیلم مأموریت (Mission) محصول 1986 و به کارگردانی رولند جاف (Roland Joffe) دو شخصیت کاملا متفاوت را ارائه داد که کاملا با هم در تضاد بودند ولی انتقال از یکی به دیگری چنان ظریف و بی نقص از سوی او انجام شد که تماشگر به سختی متوجه این تغییر میشود, در عین اینکه این تغییر کاملا واضح انجام میشود. بسیاری از هنرپیشه های سینما به یک کارگردان قدر و یا یک فیلم نامه قوی نیاز دارند تا بتوانند بازی خوبی ارائه دهند ولی حضور دنیرو در یک فیلم که از هر دو مورد کارگردان و فیلم نامه بی بهره باشد میتواند دلیل کافی برای تماشای این فیلم باشد.

به عنوان مثال حضور او در فیلم آرزوهای بزرگ (Great Expectations) محصول 1998 و ساخته (Alfonso Cuarón) این فیلم را که نه چندان قوی و موفق بوده است برای لحظاتی دیدنی و قابل تحمل میکند. دنیرو به تازگی با حضور در چند فیلم کمدی در کنار هنرپیشگان صاحب سبکی در این ژانر مثل بیلی کریستال (Billy Crystal) , ادی مورفی (Eddy Murphy) و بن استیلر (Ben Stiller) نشان داده است که علاوه بر ایفای نقشهای جدی میتواند به عنوان یک هنرپیشه کمدی هم قوی و زیبا ایفای نقش کند. کماینکه یکبار در سال 1983 با بازی در فیلم سلطان کمدی (The King Of Comedy) اثر مارتین اسکورسیزی این مطلب را ثابت کرده بود. در این فیلم او با غولی همچون جری لوئیس (Jerry Lewis) همبازی بود. از آثار کمدی او میتوان به این موارد اشاره کرد. این را تحلیل کن (Analyze This) ساخته سال 1999 هارولد رمیس (Harold Ramis) که قسمت دوم آن با نام آن را تحلیل کن (Analyze That) در این ماه به نمایش درآمد. والدین را ملاقات کن (Meet The Parents) محصول سال 2000 ساخته جی رواک (Jay Roach) و زمان نمایش (Showtime) ساخته سال 2002 تام دی (Tom Dey).
بازی دنیرو بسیار روان و ساده و درعین حال قوی است. در بازی او کمتر میتوان جوشش احساسات را دید. بازی که در بسیاری از فیلمها او را به عنوان یک بازیگری کاملا ساده و معمولی نشان میدهد ولی با کمی دقت میتوان فهمید که این سادگی و روانی در ارائه شخصیتها تا چه حد توانسته است تماشاگر را به آن شخصیت نزدیک کند و تمامی روحیات او را به تماشگر نشان دهد. این سادگی در ارائه نقش باعث شده است که بسیاری از تماشگران او را در برابر هنرپیشگانی مثل آل پاچینو (Al Paccino), برد پیت (Brad Pit) و دیگران هنرپیشه ای معمولی تصور کنند. ولی تنها با دقت به آن پنج دقیقه به یاد ماندنی فیلم Heat که رابرت دنیرو و آل پاچینو روبروی هم مینشینند و با هم صحبت میکنند. کافی است که ما را با اکثریت قریب به اتفاق منتقدان سینمایی هم عقیده سازد که رابرت دنیرو همیشه به بهترین شیوه ممکن نقشش را ارائه میدهد.
کارهاي عجيب و غريبش براي ايفاي نقش همچون 30 کيلو اضافه وزن براي بازي در فيلم «گاو خشمگين»؟ باز هم بايد گفت خير. «دنيرو» چند سالي از اين نظر رکورددار بود چون «وينسنت دانافريا» با اضافه کردن 35 کيلو براي بازي در فيلم «غلاف تمام‌فلزي» سبب شد کار «دنيرو» چندان هم غريب به نظر نيايد. در حقيقت «رابرت دنيرو» سه ويژگي دارد که او را ميان بزرگان بازيگري کم‌نظير مي‌کند. نخست اينکه سبک بازي و فرورفتن او در نقش ها به گونه‌اي است که کمترين اثري از شخصيت خودش باقي نمي‌گذارد، بدين‌معنا که او چنان شخصيت‌هاي جديد و متفاوتي خلق مي‌کند که در رفتار، حرکات، نگاه و سخن گفتن هيچ شباهتي با «رابرت دنيرو»ي واقعي ندارند.
از اين‌رو شخصيت‌هاي مختلف وي در فيلمها تفاوت چشمگيري باهم داشته و اثري از تکرار در آنها ديده نمي‌شود. برخلاف وي «آل‌پاچينو»، «جک نيکلسون»، «جين هاکمن» و برخي ديگر عليرغم بازي‌هاي بيادماندني‌شان، به گونه‌اي در نقش فرو مي‌روند که شخصيت شناخته شده‌شان تا حدي قابل تشخيص است. اما «آل‌کاپون» در «تسخيرناپذيران» جز شباهت ظاهري هيچگونه نقطه اشتراکي با «سام» در فيلم «رانين» ندارد. تماشاگري که چندان پيگير فيلمهاي دنيرو نيست ممکن است به هيچ وجه متوجه نشود که نقش «لويي گارا» در «جکي براون» و «ويتوکورلئونه» در فيلم «پدرخوانده2» را يک نفر بازي کرده است. «تراويس بيکل» عصبي و نچسب «گاو خشمگين» کجا و «نيل مکسالي» خونسرد و قابل اعتماد «مخمصه» کجا؟ «دنيرو» در چنان عمقي از نقش فرو مي‌رود که ديگر خود او را نمي‌بينيم و اين يکي از ويژگي‌هاي بي‌نظير بازيگري است. ويژگي ديگر بازيگري وي، سبک ميني‌ماليستي اوست، در حالي که بسياري از بازيگران با نمايش اغراق‌آميز و همه‌جانبه ويژگي‌هاي يک شخصيت، به معرفي فرد مي پردازند، دنيرو تا آنجا که مي‌تواند شخصيت را کمتر «نمايش» مي‌دهد زيرا بر اين باور است که: «ما در زندگي واقعي تلاش نمي‌کنيم احساسات‌مان را نشان دهيم بلکه بيشتر در پي پنهان کردن آن هستيم».

از اينروست که در عرصه بازيگري نيز در نمايش احساس و انديشه شخصيت‌ها از طريق حرکت، نگاه و سخن خست به خرج مي‌دهد. بهترين نمونه براي اين سبک از بازي «دنيرو» را مي‌توان در فيلم «مخمصه» ديد. اگرچه اين سبک بازيگري وي در فيلمهاي «پدرخوانده2»، «رفقاي خوب»، «رانين» و «امتياز» آشکارتر است اما به سبب قابليت مقايسه با سبک بازي متفاوت «آل‌پاچينو» در فيلم «مخمصه» بيشتر به چشم مي‌آيد. در فيلم «مخمصه» دو اسطوره بزرگ بازيگري در مقابل هم قرار مي‌گيرند: «رابرت دنيرو» و «آل‌پاچينو». دو بازيگر هم‌نسل و تحسين‌شده که پس از منتفي شدن حضور «دنيرو» در «پدرخوانده3» سرانجام در فيلم «مخمصه» توانستند در کنار يکديگر قرار گيرند. او در «مخمصه» در نقش يک خلافکار باهوش، بازي زيرپوستي درخشاني دارد و بدون هيچگونه نمايشي از بروز احساسات تنها زرنگي، هوش، تنهايي و مسئوليت پذيري «نيل» را نشان مي‌دهد. در مقابل «پاچينو» همچون هميشه بازي خوبش را از طريق تحرک دائمي، واکنش‌هاي عصبي، حرکات غلو شده و حرکت کردن دائمي چشمانش نشان مي‌دهد.
به اين ترتيب در «مخمصه» فرصت مقايسه سبک ميني‌ماليستي «دنيرو» در برابر سبک متضاد «پاچينو» فراهم مي‌شود و در نتيجه ارزش کار او بيش از پيش به چشم مي‌آيد. حتي «پاچينو» که يکي از نوابغ بي‌چون و چراي بازيگري است و اتفاقا يکي از بهترين بازي‌هايش را هم در همين فيلم -مخمصه- ارائه داده مقهور بازي دنيرو مي‌شود.

«دنيرو»يي که در نهايت خست احساساتش را نمايش مي‌دهد و فيلم را از آن خود مي‌کند. صحنه رستوران و قتل پايان فيلم «مخمصه» را به ياد آوريد، صحنه‌اي که فرصت مناسبي براي تماشاي مواجهه آنان است و اينکه چطور بازي «دنيرو» بر «پاچينو» پيشي مي‌گيرد. سومين دليل موفقيت «دنيرو» پشتکار، تلاش و نبوغ اوست. وي براي ايفاي بسياري از نقش‌هايش چنان تلاش مي‌کند که در توان کمتر بازيگري مي‌توان آن راسراغ گرفت او براي بازي در «گاو خشمگين» جداي از افزايش وزن، چندين ماه هم تمرينات سخت ورزشي انجام داد تا بتواند بخوبي نقش يک بوکسور را ايفا کند.
وي براي بازي در فيلم «شکارچي گوزن» ساخته «مايکل جيمينو» مدتها با کارگران اوهايو زندگي کرد، با آنها در رستوران نشست و به خانه‌هايشان رفت تا ويژگي‌هاي رفتاري و گفتاري‌شان را بياموزد.
حتي به خاطر نقش کوتاهي که در فيلم «دار و دسته‌اي که نمي‌توانست شليک کند» با هزينه خود به ايتاليا رفت تا راجع به گروهي خاص تحقيق کند. پيش از آغاز فيلمبرداري «کازينو» کت و شلوار و جليقه مي‌پوشيد، در استوديو با تفاخر راه مي‌رفت و با خود مي‌گفت: «من مالک اينجا هستم،» حکايت وسواس‌هاي بيش از حد او هنگام ساخت فيلم، نيز زبانزد کارگردانان است. «دنيرو» به سبب سابقه تئاتري‌اش بشدت به تمرين و روخواني فيلمنامه معتقد است و هنگام فيلمبرداري هم به هر نتيجه‌اي رضايت نمي‌دهد. نماهاي او (به درخواست خودش) به برداشت‌هاي بسيار مي‌انجامد تا سرانجام احساس کند که بهترين بازي ممکن را ارائه داده است. اين تلاش و سختگيري در کنار استعداد فراوان وي، «دنيرو» را در فهرست بزرگترين بازيگران تاريخ سينما جاي داده است. بسياري از نقش‌هاي او فراتر از خود فيلمها جاودان و در يادها ماندگار شده‌اند. بسياري از جمله‌هايي که در فيلمها مي‌گويد در ذهن تماشاگران يادآور لذت تماشاي قدرت بازيگري او شده است. مثل تکرار چند باره: «با من صحبت مي‌کني؟ در فيلم «راننده تاکسي» و جمله «منو نگاه کن» در «مخمصه». دنيرو چند سالي است که در انتخاب نقش‌هايش تنوع بخشيده است. او در سال 1999 نقش «پل‌‌ويتي» را در کمدي «اين را تحليل کن» بازي کرد که به نوعي هجو شخصيت‌هاي مافيايي بود که پيش‌تر آنها را بازي کرده بود. سال بعد از آن هم نوبت به ايفاي شخصيت کارتوني رهبر بي‌باک در فيلم «راکي و بولوينکل» رسيد. به نظر مي‌رسد که در سالهاي اخير نقش‌هاي کمدي به تدريج نسبت بيشتري از شخصيت‌هايي که او ايفا مي‌کند را به خود اختصاص داده است، هر چند که بازي خوب او در نقش‌هاي کمدي سبب بروز جنبه ديگري از استعداد فراوان او مي‌باشد، اما در مقابل حضور و بازي در آثاري چون «زمان نمايش» به اعتبار «دنيرو»ي بزرگ لطمه مي‌زند. او بايد قدر موقعيت کنوني‌اش را بداند و مثل «مارلون براندو» آن را از دست ندهد. «دنيرو» هنوز هم مي‌تواند بهترين باشد و هر صحنه و فيلمي را «حتي مقابل آل‌پاچينو» از آن خود نمايد. او هنوز هم مي‌تواند -همانطور که در فيلم «مخمصه» رو به دوربين مي‌گفت- به تماشاگر بگويد: «منو نگاه کن،» دنيرو شانس همکاري با فيلمسازان صاحب‌نام و بزرگي چون «برايان دي‌پالما»، «فرانسيس فورد کاپولا»، «سرجيو لئونه»، «برناردو برتولوچي»، «مارتين اسکورسيزي» و... را داشته است. بازي دنيرو ديده نمي‌شود که فهميده مي‌شود. از اين‌رو روح سرکش و ناآرام وي -که در کالبدي به ظاهر آرام مخفي است- تماشاگر را مجذوب بازي دروني خويش مي‌کند. شايد به همين دليل او ترجيح مي‌دهد کمتر وقتش را صرف سخن گفتن کرده و نگاه کردن و خاموشي را برمي‌گزيند. او با نگاه جستجوگرش که نگاه واقعي يک بازيگر است پيرامونش را مي‌کاود.

"ناگفته هايي از دنيرو"

درنا دنيرو فرزند خوانده وي و درنا فرزند ديانا ابئت از ازدواج اولش مي باشد.
وي و همسرش گريس هاي توور در 18 مارچ 1998 صاحب اولين فرزند خود شدند.
در پاريس در يک خانه فحشا ديده شد. اما وي اين موضوع را انکار کرده و قسم خورد که هيچگاه به فرانسه باز نخواهد گشت.(1998)
وي پدر رافائل دنيرو هنرپيشه هاليوود مي باشد.
در رده بندي مجله امپاير براي "100 ستاره سينما همه زمانها "در مقام 5 قرار گرفت ( اکتبر 1997)
ايفاي نقش حضرت عيسي در آخرين وسوسه مسيح را رد کرد.(1998)
وي فرزند رابرت دنيرو ، يک هنرمند اکسپرسيونيست، و ويرجينيا آدميرال ؛ يک هنرمند نقاش، مي باشد.
در مراسم اسکار 1980 وي ضمن سخنراني از جوئي لاموتا (برادر جيک لاموتا) سپاسگذاري کرد که در ان زمان از هنرمندان متحد براي تصوير وي در گاو خشمگين استفاده مي کرد.(1980)
در سال 1989 شرکت توليد فيلم خود به نام تري بکا را تاسيس کرد.
دنيرو رستوراني به نام اگو "Ago" در هاليوود غربي دارد.
وي از معشوقه خود توکي اسميت ؛ به صورت لقاح آزمايشگاهي، دو فرزند دوقلو به نامهاي ارون کندريک و جوليان هنري دارد.

اگرچه هميشه از وي به عنوان يک هنرپيشه ايتاليايي نام برده مي شود ، کاملا نژاد ايتاليايي ندارد. پدرش ايرلندي/ايتالايي بود و مادرش داراي نژادهاي هلندي فرانسوي و آلماني بود. اما خود وي با مادر و پدربزرگ ايتاليايي خوبش احساس نزديکي بيشتري مي کرد.

نقش صاحب مغازه پيتزا فروشي سال در فيلم "کار را درست انجام بده "به وي پيشنهاد شد و او اين نقش را نپذيرفت.
دومين بازيگري است که به دليل ايفاي نقش ويتو کورلئون جايزه اسمار گرفته است. وي و مارلون براندو تنها بازيگراني هستند که به علت اجراي يک نقش موفق به دريافت اسکار شده اند.
وي در 10 سالگي و به هنگام اجراي نقش شير بزدل در نمايش جادوگر شهر اوز ، به علاقه خود به بازيگري پي برد. دنيرو دبيرستان را رها کرد و به به يک گروه پيوست.

سابقا داراي رکورد جهاني براي بيشترين افزايش وزن براي اجراي نقش بود. وي براي بازي در فيلم گاو خشمگين بيش از 60 پوند به وزن خود اضافه کرد. اما چند سال بعد وينسنت دونفريو با اضافه کردن بيش از 70 چوند براي بازي در فيلم" ژاکت کاملا آهني" از وي پيشي گرفت.

حداقل در 3 فيلمي که دنيرو در آنها بازي کرده است ، ترانه "جيم شلتر" از گروه رولين استون اجرا شده است. اي فيلمها عبارتند از : طرفدار (1996) ، کازينو (1995)
و دوستان خوب (1990).
در رتبه بندي سال 2002 مجله پريمير براي 100 قدرت سالانه در مقام 78 قرار گرفت.
در سال 1993 نقش انزو فراري در فيلم فراري را قبول کرد. بودجه اين فيلم در حدود 65 ميليون دلار بود و کارگردان ان مايک مان بود. اما اين پروژه به نتيجه نرسيد.
بازيگر زن مورد علاقه وي که مايل است با او فيلمي بازي کند مريل استريپ مي باشد.

در سال 2002 در نظر سنجي سايت FilmFour.com بيشترن راي را به عنوان بازيگر همه زمانها بدست اورد.

در سال 2002 به تالار افراد معروف آمريکايي –ايتاليايي وارد شد.

گروه موسيقي پاپ انگيليسي دهه 80 Bananarama (سبحان فاهي ، سارا دالن و کارن وود) ترانه اي به نام "در انتظار رابرت دنيرو" را به وي تقديم کردند.
دنيرو اين ترانه شنيد و به ملاقات اين گروه رفت. اما ان دخترها هيچگاه استرس در انتظار دنيرو بودن را تجربه نکردند ، چرا که پيش از رسيدن وي کاملا مست بودند.

در اکتبر 2003 تشخيص داده شد که دنيرو مبتلا به سرطان پرستات شده است.
همراه با فرانسيس فورد کاچولا و رابين ويليامز صاحب رستوراني در سانفرانسيسکو هستند.
براي اجراي نقش ويتو کورلئون درپدر خوانده 2 ، 4 ماه تمرين کرد تا بتواند با لهجه سيسيلي صحبت کند.
بنابر گزارش مجله ونيتي فر، دنيرو اولين بازيگري است که تعبير و بيان مخصوصي از يک شخصيت کارتوني "رهبر نترس در ماجراهاي راکي و بالوينکل" دارد.

در خردسالي به خواندن نمياشنامه علاقه زيادي داشت.
وي براي اولين بار با بستن روبان سبز رنگ بر روي يقه برگدان لباسش در مراسم اسکار 1981ريال اين رسم بستن روبان در مراسم را به راه انداخت.
وي اين روبان را به ياد چندين کودک آفريقايي_آمريکايي که قرباني قتلهلي زنجيره اي در جورجيا ، آتلانتا شده بوند ، به يقه خود زد.

وي براي فيلمبرداي 3 فيلم متفاوت به ندامتگاه اسينگ در نيويورک رفت. اين 3 فيلم عبارتند از :
اين را تحليل کن (1999) ، آن را تحليل کن (2002) و قايم باشک(2005)

در فيلم Medina, El 1999 بازيگر اصلي به نام علي اردکي داشت که به علت علاقه به بازيگر محبوبش آن را دنيرو ناميد بود.

با در نظر داشتن اين موضوع که کنث براناگ (Kenneth Branagh) که نقش دکتر فرانک اشتاين را بازي مي کرد هم قد او بود ، براي انکه بتوانند او را در نقش هيولا فرانک اشتاين به همان انازه بزرگ نشان بدهند از حقه هاي زياد استفاده کردند.
باري انجام چنين کاري از همه آن حقه هايي استفاده کردند که بعدها در فسه کانه ارباب حلقه به کار برده شد

در نظر سنجي کانال 4 انگليس (پول) براي انتخاب بزرگترين بازيگران همه زمانها ، مقام دوم را کسب کرد.

در نظر سنجي هفته نامه اينترتيمنت، 34 بازيگر بزرگ همه زمانها انتخاب شد.
يک خواننده زن به نام پي جي هاروي (P.J. Harvey) ترانه اي به نام " رييلينگ" "Reeling," در آلبوم خود دمو ، به رابرت دنيرو تقديم کرد.



Finler Quaye در ترانه "sundsy shining” و در این خط از وی یاد کرده است:
I’ m a hero like Robert De Nero (من یک قهرمانم ماندد رابرت دو نیرو)

به علت بازی در فیلم Novecento از برناردو برتولوچی (Bernardo Bertolucci) نتوانست در مراسم اسکار حضور یافته و اولین اسکار خود را دریافت کند.

دنيرو یکی از دوستان کمدین معروف جو بلوشی (John Belushi) بود. این کمدین در سال 1982 به علت استفاده زیاد از مواد مخدر در گذشت. دنيرو در ساعت 3 صبح روزی که وی درگذشت به دیدن وی در آپارتمانش رفت، اما به گفته شاهدان عینی چند دقیقه بعد ، پس از اینکه مشاهده کرد وی بیمار می باشد آپارتمان را ترک کرد. البته در حدود 1 ساعت قبل از آن رابین ویلیامز نیز به دیدن وی رفته بود، وی هم بلافاصله انجا را ترک گفته بود.

در رتبه بندی مجله امپایر برای "بزرگرتین بازیگر زنده ( خدایان میان ما)" در مقام 4 قرار گرفت.

وی و همسرش گریس هاوتاوور در نوامبر 2004 بار دیگر پیمان ازدواج خود را تجدید کردند. پرونده طلاق انها که در سال 1999 به دادگاه رفت هیچگاه به پایان نرسید.

مادر وی ، اگر چه مسیحی پروتستان بود، اما در اغلب دوران کودکی رابرت به مذهب یهودیت عمل می کرد و پدرش که یک مسیحی کاتولیک بود، اصلا انسانی مذهبی نبود.

در سن 17 سالگی پس از اینکه با دوستانش در حال ترک سینما بودند ، به طور غیره منتظره ای اعلام کرد که می خواهد هنرپیشه سینما بشود. هیچ کس حرف وی را باور نکرد تا اینکه وی سال اخر دبیرستان را ترک کرده و به مدرسه بازیگری استلا ادلر رفت.

پس از تولد رابرت مشخص شد که پدرش یک همجنسگرا می باشد و مادر رابرت را طلاق داد.

بازیگران مورد علاقه وی در دوران کودکی مارلون براندو (Marlon Brando) ،مونتگمری کلیف (Montgomery Clift) و رابرت میچام (Robert Mitchum) بودند. وی فیلمهای سنگین تر این سه بازیگر را نسبت به دیگر بازیگرهای ان زمان هالیوود ترجیح می داد. بازیگرانی که به شخصیت خود به عنوان یک ستاره سینما بیشتر اهمیت می دادند تا به غرق شدن در نقش خویش.


وی به ندرت مصاحبه می کند و بسیار مراقب است که زندگی خصوصی خود را پنهان نگه دارد. وی در اواخر دهه 90 با مجله اسکوایر (esquire) مصاحبه کرده و عکس بر روی جلد این مجله قرار گرفت. پس از ان بسیاری از مقالات بر روی این موضوع تکیه داشتند که چقدر وی در مورد زندگی خصوصی خویش محافظه کار می باشد ، چقدر از جزئیات زندگی خصوصی وی منتشر شده است و چه شایعاتی در مورد وی بر سر زبانهاست. در حالی که تعداد کمی از مقالات به خود مصاحبه پرداختند. نويسنده مصاحبه اعلام کرد که اگر چه دنيرو با مصاحبه موافقت کرده بود اما لیستی از سوالاتی که نباید پرسیده می‌شد در اختیار وی قرار داده بود که شامل سیاست ، دین ، خانواده اش ، مشروبهای مورد علاقه اش و غیره می شد.

کمی قبل از تولید فیلم پایین خیابان(Mean Streets) دنيرو و هاروی کیتل (Harvey Keitel) با هم ملاقات کرده و به سرعت با هم دوست شدند. دنيرو از گرینویچ (Greenwich Village) در منهتن (Manhattan) آمده و زیر نظر استلا ادلر (Stella Adler) تعلیم یافته بود و کیتل نیز از ناحیه برایتون بیچ (Brighton Beach) بروکلین بود و زیر نظر استراسبرگ (Lee Strasberg) اموزش دیده بود. این رفاقت و صمیمیت تا به امروز هم ادامه دارد.

وی و مارتین اسکورسیسی در منطقه گرینویچ ویلیج و تنها با فاصله چند بلوک با هم بزرگ شده بودند ، اما تا جوانی با یگدیگر ملاقاتی نداشتند. و قتی که در سال 1972 در يك مهمانی بهم معرفی شدند، این دو به یاد اوردند که چندین بار یکدیگر را دیده بودند اما صحبتی با هم نکرده بودند..

Limo driver لطیفه ای در مورد انعامهای نه چندان دست دل بازانه دنيرو نقل می‌کند و به شوخی وی را No Dinero می‌نامد.

وی رفاقتی صمیمانه با جو پسی (Joe Pesci) ، بازیگر هالیوود دارد.

در رتبه بندی مجله پریمر برای بزرگترین ستاره های سینما همه زمانها بر حسب ستاره انها در صورت فلکی ما ، در سال 2002 ، در مقام 38 قرار گرفت.

هر دو اسکاری که دریافت کرد ، می توان گفت به علت اجرای نقشی از مارلوند براندو بوده است. اولین اسکار وی به عنوان ، برای ایفای بهترین بازیگر نقش دوم ، برای ایفای چهره جوانتر کاراکتر مارلون براندو ، ویتو کرلئون ، بوده است. دومین اسکار برای بهترین بازیگر در گاو خشمگین بود که وی در آن جملات معروفی از براندو در فیلم بارانداز (On The Waretfront) را نقل قول می‌کند و در واقع گریزی به براندو می زند.

در دسامبر 2003 در بیمارستان Sloan—Kethering نیویورک به علت سرطان پرستات مورد جراحی قرار گرفت. در حال حاضر سرطان وي رو به بهودی است.

وی چپ دست می باشد. اما در فیلم راننده تاکسی با دست راست مینویسد.

همرا با فرانسیس فورد کوپولا و رابین ویلیامز دارای رستوران روبیکون (Rubicon) را در سانفرانسیسکو می باشد. و بر دیوارهای این رستوران بیشتر کارهای هنری پدرش دیده می شود. خودش به تنهایی نیز دارای رستورانی در وست وود ،Ago، می باشد و چند رستوران دیگر هم به صورت شراکتی در در نیویورک دارد ماندد : Nobu و Layla

دنيرو و شان پن (Sean Penn) علاوه بر اینکه دوستان خوبی هستند ، در یک روز هم به دنیا آمده اند.

دنيرو اولین بازیگری است که جایزه اسکار را برای بازی در یک سری فیلم دنباله دار (پدر خوانده 2 1974،) دریافت کرده است. (در واقع می توان گفت اولین نفر که پیشتر این جایزه را برای بازی در سری فیلمهای دنباله دار کسب کرده بود کاترین هپبرن (Katharine Hepburn) بود)

وی طرفدار ثابت قدم حزب دموکرات می باشد. وی به کنگره آمریکا به علت متهم کردن رئيس جمهور کلینتون در سال 1998، اعتراض کرده و در انتخاب ریاست جمهوری سال 2000 از آل گور و در سال 2004 از جان کری حمایت کرد.

وی در مزرعه ulster country در نزدکی کوههای کاتسیلک (Catskill Mountains) نیویورک پیوند ازدواج خود با همسرش ، گریس هایتوور را تجدید کرد. دنيرو در سال 1997 با وی ازدواج کرد ، وقتی که دو سال بعد دنيرو تقاضای طلاق نمود ازدواج آنها به اتمام رسید. مشکل آنها تا سال 2001 ادامه یافت و این جدال در این سال بر سر حضانت فرزندشان الیوت بالا گرفت. در هر حال ، طلاق انجام نگرفت و آنها تصمیم گرفتند که به آرامی مشکلات خود را تمام کنند.

بازی وی به عنوان لیک موتا در گاو خشمگین در رتبه بندی مجله پریمیر در سال 2006 برای 100 ایفای نقش برتر همه زمانها در مقام 10 قرار گرفت.

بازی وی به عنوان تراویس بیکل در راننده تاکسی در رتبه بندی مجله پریمیر در سال 2006 برای 100 ایفای نقش برتر همه زمانها در مقام 22 قرار گرفت.

قبل از آنکه تیم برتون به عنوان کارگردان انتخاب شود ، برای اجرای نقش ویلی وونکا در فیلم چارلی و کارخانه شکلات سازی در نظر گرفته شده بود.

به وی پیشنهاد نقش دیک تریسی (Dick Tracy) در فیلم دیک تریسی شده بود.

دنيرو اولین کسی بود که سنت بستن نوار بر روی یقه در مراسم اهدای جوایز را ، با بستن روبان سبز رنگ بر روی یقه کتش در مراسم اسکار 1981 ، آغاز کرد. این روبان در واقع برای احترام به چندین کودک آفریقایی-آمریکایی بود که قربانی قتلهای زنجیره‌ای در جورجیا ، اتلانتا 1981-1980 شده بودند. این روبان توسط یکی ازطرفداران در ورزشگاه به وی داده شد. خانواده قربانیان تا چندین ماه از این روبان استفاده مي‌كردند.

وی نقش تونی داماتو در Any Given Sunday 1999 را نپذیرفت.

به علت اینکه مشغول کار بروی دومین تجربه کارگردانی خود بود، اجرای نقش فرانک کستلو در چوپان خوب را نپذیرفت.

به طور اتفاقی در صحنه‌ای از گاو خشمگین دنده جو پسی (Joe Oesci) را شکست. این صحنه در خود فیلم هم نشان داده شده است: دنيرو ضربه ای به پهلوی پسی می زند ، پسی فریاد می زند ، و بلافاصله برشی به زویه دیگر می بینیم.

وی به طور موفقیت آمیزی با سرطان در سال 2003 مبارزه کرد.

رابرت دنيرو در كنار آرنولد شوارتزنگر ، تام كروز و آل پاچينو در سال 1994 براي فيلمي در كنار همديگر آماده ميشدند كه اين فيلم بنا به دلايلي هرگز به پرده نرفت.

[Only admins are allowed to see this image]
mahgol
mahgol
انریکه گوش میده
انریکه گوش میده

پست ها : 1094
تاریخ عضویت : 2012-03-31

Back to top Go down

Back to top

- Similar topics

 
Permissions in this forum:
You cannot reply to topics in this forum